کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضعیف و ناتوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاک ضعیف
لغتنامه دهخدا
خاک ضعیف . [ ک ِ ض َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) بشر. (آنندراج ). انسان . آدمی : خاک ضعیف از تو توانا شده .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
غامی
لغتنامه دهخدا
غامی . (ص ) ضعیف و نحیف و ناتوان . (برهان ). ناتوان . (اوبهی ). ناتوان و ضعیف و لاغر. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). در فرهنگ رشیدی نیز آمده است : غامی یعنی ناتوان و ضعیف : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات ...
-
ناتوان
لغتنامه دهخدا
ناتوان . [ ت َ ] (ص مرکب ) علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند : بادا دل محبش همواره با نشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . فرخی .هر چند ناتوانیم از این علت . (تاریخ بیهقی ص 517). امیر گفت خواجه بر چه حال است ؟ گفت ناتوان است . (تاریخ بی...
-
خرخریة
لغتنامه دهخدا
خرخریة. [ خ ِ خ ِ ری ی َ ] (ع ص ) ضعیف . ناتوان ، منه : ساق خرخریة؛ ای ساق ضعیف و ناتوان . (از منتهی الارب ).
-
یفت
لغتنامه دهخدا
یفت .[ ی َ ] (اِ) پیرمرد ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).
-
بیراد
لغتنامه دهخدا
بیراد. (ص مرکب ) مرد پیر و کهنسال . (آنندراج ). پیر و سالدیده . || ضعیف و ناتوان . (ناظم الاطباء).
-
صداغة
لغتنامه دهخدا
صداغة. [ ص َغ َ ] (ع مص ) ضعیف و ناتوان گردیدن . (منتهی الارب ).
-
دالهة
لغتنامه دهخدا
دالهة. [ ل ِ هََ] (ع ص ) ضعیف النفس و ناتوان . (منتهی الارب ). داله .
-
ضعوف
لغتنامه دهخدا
ضعوف . [ ض َ ] (ع ص ) ضعیف و ناتوان (برای مذکر و مؤنث ). ج ، ضِعاف ، ضَعفة. (منتهی الارب ).
-
استضعاف
لغتنامه دهخدا
استضعاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ناتوان شمردن . اِکارَه . سست پنداشتن . ناتوان یافتن کسی را. (منتهی الارب ). ضعیف یافتن و شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). ضعیف شمردن . (زوزنی ). حقیر داشتن . || مقهور ساختن . (منتهی الارب ).
-
مضعف
لغتنامه دهخدا
مضعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) صاحب ستور ناتوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دارای ستور ضعیف و ناتوان باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه پیشه ٔ او شایع وکثیر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه آب و زمین او زیاده و کثیر ...
-
صملیل
لغتنامه دهخدا
صملیل . [ ص ِ ] (ع اِ) گیاهی است . || (ص ) مرد ناتوان جثه و ضعیف . (منتهی الارب ).
-
طفنشل
لغتنامه دهخدا
طفنشل . [ طَ ف َ ش َ ] (ع ص ) مرد ضعیف و ناتوان . (منتهی الارب ).
-
صکیک
لغتنامه دهخدا
صکیک . [ ص َ ] (ع مص ) سست زانو گردیدن . || (ص ) ضعیف و ناتوان . (منتهی الارب ).