کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضعیفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضعیفی
لغتنامه دهخدا
ضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) از قدمای شعرای عثمانی و معاصر سلطان سلیمان قانونی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ضعیفی
لغتنامه دهخدا
ضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) محمد. از قدمای شعرای عثمانی و اهل قسطمونی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ضعیفی
لغتنامه دهخدا
ضعیفی . [ ض َ ] (اِخ ) محمد. از مردم ده قره طوه ٔروم ایلی و از قدمای شعرای عثمانی است . او سالک طریق علم و شارح گلستان سعدی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ضعیفی
لغتنامه دهخدا
ضعیفی . [ ض َ ] (حامص ) چگونگی ضعیف . سستی . ضعف . تربة. (منتهی الارب ) : از ضعیفی ّ دست و تنگی جای نیست ممکن که پیرهن بدرم . مسعودسعد.خفتن همه بر خاک وز ضعیفی بر خاک نگیرد همی نشانم . مسعودسعد.و سبب آن [ خوی کردن ] ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تص...
-
جستوجو در متن
-
بی زوری
لغتنامه دهخدا
بی زوری . (حامص مرکب ) صفت و حالت بی زور. کم زوری . ضعیفی . ناتوانی .
-
نخس
لغتنامه دهخدا
نخس . [ ن َ ] (اِ) پژمردگی از رنج و اندوه و باختگی رنگ و لاغری و ضعیفی . (ناظم الاطباء).
-
تربة
لغتنامه دهخدا
تربة. [ ت َ ب َ ] (ع ، اِمص ) ضعیفی . (منتهی الارب ). ضعف و ذلت . (ناظم الاطباء).
-
نکه
لغتنامه دهخدا
نکه . [ ن ُک ْ ک َه ْ ] (ع ص ، اِ) شتران سست و ضعیف از بیماری برخاسته ، یا شتران آوازفرورفته از ضعیفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نیم پرتو
لغتنامه دهخدا
نیم پرتو. [ پ َ ت َ / تُو ] (ص مرکب ) مراد از ماه و اختران که روشنی کم دارند. (آنندراج ). ماه و ستاره ای که دارای تابش ضعیفی بود. (ناظم الاطباء).
-
سست عزمی
لغتنامه دهخدا
سست عزمی . [ س ُ ع َ ] (حامص مرکب ) عمل سست عزم . بی اراده بودن . || سهل انگاری : نامه ٔ بزرگان بی مهر از ضعیفی رای و سست عزمی بوده . (نوروزنامه ).
-
ناتنومندی
لغتنامه دهخدا
ناتنومندی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ضعیفی . ناتوانی . نانیرومندی . نداشتن عدت و آلت کار : بازماندم ز ناتنومندی از کله داری و کمربندی .نظامی .
-
چزانیدن
لغتنامه دهخدا
چزانیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چزاندن . ضعیفی و حقیری را آزار کردن . ضعیف چزانی کردن . کسی را به زبان یا بعمل چزاندن و آزار کردن . || حق ضعیفان را پامال کردن . رجوع به چزاندن شود.
-
کباد
لغتنامه دهخدا
کباد. [ ک ُ ] (ع اِ) درد جگر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). و فی الحدیث : الکباد من الغب ّ. (اقرب الموارد) : و ضعیفی و درد جگر را (به تازی ) کباد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
امتحاء
لغتنامه دهخدا
امتحاء. [ اِت ِ ] (ع مص ) پاک گردیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). محو شدن . (ناظم الاطباء). زایل شدن اثر چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). لغت ضعیفی است در امحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).