کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضروری
لغتنامه دهخدا
ضروری . [ ض َ ری ی / ری ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به ضرور. لابد. لابُدّمنه . ناچار. ناگزیر.لاعلاج . بایسته . دربایست . بایا. اندربای : چو نتوان به افلاک دست آختن ضروری است با گردشش ساختن . سعدی .خرسندی عاشقان ضروری باشد. سعدی .و صاحب غیاث اللغات گوید ...
-
واژههای همآوا
-
ظروری
لغتنامه دهخدا
ظروری . [ ظَ رَ را ] (ع ص ) زیرک و ماهر.
-
جستوجو در متن
-
ونکول
لغتنامه دهخدا
ونکول . [ وَ ] (اِ) درکارو ضروری و مایحتاج . (برهان ). کار لازم . امر ضروری .
-
خاصه و خرجی کردن
لغتنامه دهخدا
خاصه و خرجی کردن . [ خاص ْ ص َ /ص ِ وُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج لازم از خرج غیر لازم جدا نمودن . مخارج ضروری و غیر ضروری را جدا کردن .
-
لرزیدنی
لغتنامه دهخدا
لرزیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) که لرزیدن آن ضروری است . || ازدر لرزیدن .
-
لخشیدنی
لغتنامه دهخدا
لخشیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لخشیدن . درخشیدنی . || که لخشیدن آن ضروری است .
-
لمیدنی
لغتنامه دهخدا
لمیدنی . [ ل َ دَ] (ص لیاقت ) درخور لمیدن . که لمیدن او ضروری است .
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م ُ هَِ م ْم َ ](ع ص ) تأنیث مهم . ج ، مهمات . در اندوه اندازنده . || مجازاً ضروری ، چرا که کار ضروری آدمی را در اندوه و غم می اندازد. (غیاث ). رجوع به مهم شود.
-
لزوم مالایلزم
لغتنامه دهخدا
لزوم مالایلزم . [ ل ُ م ِ ی َ زَ ] (ع ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی ضروری گرفتن آنچه ضروری نیست . اعنات .رجوع به اعنات و رجوع به لزوم در اصطلاح عروض شود.
-
امکان عام
لغتنامه دهخدا
امکان عام . [ اِ ن ِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از سلب ضرورت از یک طرف ، مانند سوزان بودن آتش که حرارت و سوزندگی برای آتش ضروری است و عدم آن ضروری نیست . (از تعریفات جرجانی ).
-
آراستنی
لغتنامه دهخدا
آراستنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) از در آراستن . درخور آراستن . که آراستن آن ضروری است . که آراستن آن واجب است .
-
آمدنی
لغتنامه دهخدا
آمدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت )آنکه آمدن او ضروری است . آنکه خود آید : آنکس که بود آمدنی آمده بهترآنکس که بود رفتنی ، او رفته شده به . منوچهری .عشق آمدنی بود نه آموختنی .
-
درواس
لغتنامه دهخدا
درواس . [ دَرْ] (اِ) دربایست و دروای است که ضروری و مایحتاج اند.(لغت محلی شوشتر، خطی ). و رجوع به دروای است شود.