کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هراکل
لغتنامه دهخدا
هراکل . [ هَُ ک ِ ] (ع ص ) آکنده اندام از شتر و مردم . (منتهی الارب ). شتر یا مرد جسیم ضخم . (از اقرب الموارد).
-
حدورة
لغتنامه دهخدا
حدورة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) فربه شدن . ضخم شدن . (زوزنی ). || روان کردن چشم اشک را. (از منتهی الارب ).
-
حفاثیة
لغتنامه دهخدا
حفاثیة. [ ح َ ی َ ] (ع ص ) سطبر. ضخم و کلفت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
دلعثی
لغتنامه دهخدا
دلعثی . [ دَ ل َ ثا ] (ع ص ) سطبر. (منتهی الارب ). ضخم . (اقرب الموارد). دلعوث . رجوع به دلعوث شود.
-
دلعوث
لغتنامه دهخدا
دلعوث . [ دِ ع َ ] (ع ص ) سطبر. (منتهی الارب ). ضخم . (اقرب الموارد). دلعثی . رجوع به دلعثی شود.
-
دغفر
لغتنامه دهخدا
دغفر. [ دَ ف َ ] (ع اِ) شیر سطبر. (منتهی الارب ). اسد ضخم . (اقرب الموارد).
-
ضروط
لغتنامه دهخدا
ضروط. [ ض ِرْ رو ] (ع ص ) تندار. ضخم . یقال : انه لضرّوط. (منتهی الارب ).
-
ضخیم
لغتنامه دهخدا
ضخیم . [ ض َ ] (ع ص ) ضَخم . ضخمة. تناور. ستبر. بزرگ جثه . هنگفت . ج ، ضِخام .
-
بلعس
لغتنامه دهخدا
بلعس . [ ب َ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر ضخم سست گوشت . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
دبادب
لغتنامه دهخدا
دبادب . [ دُ دِ ] (ع ص ) مردم ضخم بسیاربانگ . (منتهی الارب ). بزرگ جسیم ناتراشیده ٔ بلندآواز را گویند.
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع َ ث ِ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درشت و پرگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غلیظ و ضخم . (اقرب الموارد).
-
عفاضج
لغتنامه دهخدا
عفاضج . [ ع ُ ض ِ ] (ع ص ) فربه سست گوشت . (منتهی الارب ). ضخم و فربه و سست . (از اقرب الموارد). عَفضَج . عِفضاج . رجوع به عفضاج و عفضج شود.
-
هلقم
لغتنامه دهخدا
هلقم . [ هَِ ق َم م ] (ع ص ) مهتر سطبراندام ضخم خداوند شتران . || مرد بسیارخوار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || فروخورنده . (از اقرب الموارد).
-
هجم
لغتنامه دهخدا
هجم . [ هََ / هََ ج َ ] (ع اِ) خوی و عرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ .ج ، اهجام . (منتهی الارب ). قدح ضخم . (اقرب الموارد).
-
جلجب
لغتنامه دهخدا
جلجب . [ ج َ ج َ ] (ع ص ) پیر ضَخم . (از یادداشت های دهخدا). جِلجاب . جلجابة. پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ).