کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضخم
لغتنامه دهخدا
ضخم . [ ض َ ] (اِخ ) بنوعبدبن ضخم ؛ قومی از عرب عاربه که اکنون منقرض شده اند. (منتهی الارب ).
-
ضخم
لغتنامه دهخدا
ضخم . [ ض َ / ض َ خ َ ] (ع ص ) هنگفت . ستبر. تناور. (مجمل اللغة) (دهار). سطبر و کلان ازهر چیزی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). بزرگ هیکل پرگوشت . (منتهی الارب ). دفزک بزرگ . (مهذب الاسماء). کلفت . زفت . ضخمة. ضخیم . ج ، ضخام : گنگ امردی بود ضَخم و ...
-
ضخم
لغتنامه دهخدا
ضخم . [ ض ِ خ َ ] (ع مص ) کلان و فربه گردیدن . ضَخامة. (منتهی الارب ). تناور شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). سطبر شدن . (منتخب اللغات ).
-
واژههای مشابه
-
عبد ضخم
لغتنامه دهخدا
عبد ضخم . [ ع َ دِ ض َ ] (اِخ ) قبیله ٔ ششم از عرب بادیه است و آنان بنو عبد ضخم بن ارم بن سام بن نوح اند. مسکن آنان طائف بود سپس نابود شدند. گویند آنان اولین کس اندکه بخط عربی نوشته اند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 314).
-
واژههای همآوا
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (ع مص ) سخت راندن کس را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از ناظم الاطباء).
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلکی زخم . جراحتی که بوسیله ٔ آلات جارحه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد. ریش . (از حاشیه ...
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (اِخ ) در نهایه است که نام کوهیست نزدیک مکه . (از منتهی الارب ).
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت آرد: نصر گوید، زخم (با فتح زاء) جایی است در نزدیکی مکه و در این شعر که از طرفه و یا بگفته ٔ برخی از مخبل سعدی است نام آن موضع آمده . بیت این است : لم تعتذر منها مدافع ذی ضال و لا عقب و ...
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ خ َ ] (ع مص ) تباه شدن و گندیدن گوشت . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پلید شدن و گندیدن گوشت مثل ازخام از باب افعال .پس آن گوشت زَخِم است یعنی گندیده . و فیه زَخَمة؛ یعنی در آن گندیدنی هست ...
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ خ ِ ] (ع ص ) گندیده ٔتباه شده . (منتهی الارب ). گندیده و تباه شده . (آنندراج ). گندیده . یا این که زخم گوشتی است که میباشد تباه و پر است چربش و بوی در آن . (از ترجمه ٔ قاموس ) (ازتاج العروس ). گوشت چرب بدبو. پلید بدبو. (از متن اللغة). گندی...
-
جستوجو در متن
-
ضخام
لغتنامه دهخدا
ضخام . [ ض ِ ] (ع ص ) ج ِ ضَخم . (منتهی الارب ).
-
حرباج
لغتنامه دهخدا
حرباج . [ ح ِ ] (ع ص ) سطبر ضخم . حُربُج . (منتهی الارب ).