کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضجة
لغتنامه دهخدا
ضجة. [ ض َج ْ ج َ ] (ع اِ) بانگ و فریاد مردم . (منتهی الارب ). بانگ .فریاد. ناله . غوغا. شیون . خروش . فغان . ضج ّ. ضجیج .
-
جستوجو در متن
-
افغان برکشیدن
لغتنامه دهخدا
افغان برکشیدن . [ اَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . افغان برداشتن . ضجه کشیدن . ناله کردن . و رجوع به افغان شود.
-
خاموش ساختن
لغتنامه دهخدا
خاموش ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را از سخن بازداشتن . قطع کلام کردن . (منتهی الارب ). خاموش کردن . رجوع به خاموش کردن شود. || کسی را از گریه و ضجه بازداشتن . || غضب کسی را فرونشاندن . || آتشی را خاموش ساختن ؛ اطفاء حریق .
-
زنجموره
لغتنامه دهخدا
زنجموره . [ زَ / زِ ج ِ / ج َ رَ / رِ ] (اِ) ظاهراً تصحیف و تحریف شده ٔ ضجه و مویه است . در عرف عام به همان معنی اصلی یعنی ناله ، فریاد، مویه ، التماس ، گریه و زاری نومیدانه و از روی تأثر به کار می رود. حرف اول این واژه را به فتح و گاه به کسر می خوا...
-
ضجیج
لغتنامه دهخدا
ضجیج . [ ض َ ] (ع مص ) نالیدن و فریاد کردن از بیم ، یا عام است . فاذا فزعوا من شی ٔ و غُلِبوا قیل ضجوا ضجیجاً. (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر). ضج ّ. ضجة. بانگ . بانگ شتر. (دهار). || (اِ) مشقت . || بیم . (منتهی الارب ).
-
فریاد خاستن
لغتنامه دهخدا
فریاد خاستن . [ ف َرْ ت َ ] (مص مرکب ) فریاد برآمدن . ناله برخاستن . فریاد برخاستن . بلند شدن آواز و ضجه ٔ کسی . (یادداشت بخط مؤلف ) : به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست به هر برزنی آتش و باد خاست .فردوسی .
-
نبوح
لغتنامه دهخدا
نبوح .[ ن ُ ] (ع اِ) بانگ و فریاد مردم . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). ضجه ٔ قوم . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). فریاد و آواز قبیله . (فرهنگ خطی ). || بانگ سگ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آواز سگ و آهو. (فرهنگ نظام ). بانگ س...
-
شیون
لغتنامه دهخدا
شیون .[ شی وَ ] (اِ) نوحه و ناله و ماتم . (غیاث ) (از آنندراج ). زاری و ناله و افغان و فریاد که در مصیبت و محنت برآرند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). عزا. ماتم . ندبه . ضجه . نوحه . آه و ناله . گریه ٔ جمعی به آواز بلند بر مصیبتی . ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد بود. قرآن را بقراآت نزد ابوحفص کنانی و غیر او درست کرد، و نحو از ابوالفتح بن جنی فراگرفت ...
-
پسامتیک سوم
لغتنامه دهخدا
پسامتیک سوم . [ پْسا / پ ِ م ِ ک ِس ِوْ وُ ] (اِخ ) مؤلفین قدیم وی را پسامنیت نیز نامیده اند. او فرعون مصر بود و بسال 525 ق .م . چون ایرانیان بر مصر دست یافتند خلع شد و نام این پادشاه در منابع شرقی فسمتیخ آمده است . هنگامی که کبوجیه به مصر حمله کرد ...
-
ناله
لغتنامه دهخدا
ناله . [ ل َ / ل ِ ] (اِمص ) (از: نال ، نالیدن + ه ، پسوند اسم مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آواز و صدائی که از روی درد و زاری از آدمی برآید. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). زاری . فغان . (فرهنگ نظام ). آواز بلند که از سوز دل باشد. ...
-
خروش
لغتنامه دهخدا
خروش . [ خ ُ ] (اِ) بانگ وفریاد بی گریه . (از برهان قاطع) (لغت نامه ٔ اسدی ). غریو. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ). فریاد. نفیر. نعره . غیه . آواز. داد. آوا. (یادداشت بخط مؤلف ). وعی . عائهة. صراخ . (منتهی الارب ) : چند بردارد این هریوه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری ، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین . اورا در سال 562 هَ . ق . بخبه بکشتند. و او کاتب ، شاعر، فقیه ، نحوی ، لغوی ناشئی ، عروضی مورخ ، منطقی ، مهندس و عارف بطب و موسیقی و متفنن د...
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) از سرداران بزرگ و شجاع ایران در عهد داریوش سوم هخامنشی مدافع دربند پارس . اسکندر، پس از مطیع کردن اوکسیان قشون خود را بدو قسمت تقسیم کرده پارمن ْ یُن ْ را از راه جلگه (یعنی از راه رامهرمز و بهبهان کنونی )بطرف پارس ...