کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضبنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضبنة
لغتنامه دهخدا
ضبنة. [ ض َ / ض ِ / ض ُ ن َ ] (ع ص ، اِ) ضَبِنة. رجوع به ضبنة شود. (منتهی الارب ).
-
ضبنة
لغتنامه دهخدا
ضبنة. [ ض َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) عیال مرد و پیرو او. || (ص ) آنکه در وی کفایتی و فایده ای نبود از رفیقان و پیروان . ضبنة (مثلثة) مانند آن است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ذبنة
لغتنامه دهخدا
ذبنة. [ ذُ ن َ] (ع مص ) خوشیدن لب از تشنگی . ذبلة. هواسیدگی لب .
-
زبنة
لغتنامه دهخدا
زبنة. [ زَ ب ُن ْ ن َ ] (ع اِ) پای شتر است از زبن بمعنی دفع زیرا که با آن دفع میکند و میراند. طریح گوید:غبس خنابس کلهن مصدرنهد الزبنة کالعریش شتیم . (از تاج العروس ) (لسان العرب ).زبنة الناقه ؛ پای ناقه است که حالب را با آن از خود میراند. (متن اللغة)...
-
زبنة
لغتنامه دهخدا
زبنة. [ زَ ن َ ] (اِخ ) بطنی است از علی . از دهامشة، که از قبیله ٔ عمارات عنزةاند. زبنة خود بچند شعبه [ فخد ] تقسیم میشود: جمیشات ، سبابیج ، جعبان ، صرمه ، رکعان ،جواسم ، فویزه . مجلاد. خزام . عرایف . زینین العیون . و خدران . (از معجم قبائل العرب تأ...
-
زبنة
لغتنامه دهخدا
زبنة. [ زُ ب ُن ْ ن َ ] (اِخ ) موضعی است بساحل از کوره ٔ رصفه . (از معجم البلدان ).
-
ضبنط
لغتنامه دهخدا
ضبنط. [ ض َ ب َن ْ ن َ ] (ع ص ) سخت و توانا. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
پیروان
لغتنامه دهخدا
پیروان . [ پ َ / پ ِ رَ / رُ ] (اِ) ج ِ پیرو. تبع. ضبنه . وشیظ. (منتهی الارب ). اشیاع . تالیات . اتباع : درود ملک بر روان تو بادبر اصحاب و بر پیروان تو باد. سعدی .شظی ؛ پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب ). امة، پیروان انبیاء.