کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضبط و ربط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیبس
لغتنامه دهخدا
بیبس . [ ب َ ] (ص ) بی مدد و عاجز. || بی ضبط و ربط. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
رعیت داری
لغتنامه دهخدا
رعیت داری . [ رَ عی ی َ ](حامص مرکب ) عمل رعیت دار. || نگهبانی رعیت . حفظ رعیت . || حکومت و ضبط و ربط تدبیر در حکومت . (ناظم الاطباء). سیاست . (یادداشت مؤلف ).- رعیت داری کردن ؛ سیاست کردن و حراست کردن زیردستان را. (ناظم الاطباء).
-
ربط دادن
لغتنامه دهخدا
ربط دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) پیوسته کردن . متصل کردن .اتصال دادن . (ناظم الاطباء). مرتبط کردن . مربوط کردن . ارتباط دادن . سرایت دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کلامی را بامعنی کردن . (ناظم الاطباء).
-
خط و ربط
لغتنامه دهخدا
خط و ربط. [ خ َطْ طُ رَ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) کنایه از منظر و کمال .- خوش خط و ربط ؛خوش منظر و باکمال .
-
بیربط
لغتنامه دهخدا
بیربط. [ رَ ](ص مرکب ) (از: بی + ربط) بی پیوستگی و ارتباط. که ربط ندارد. که منظم و منتسق نیست . || بی ترتیب . بی نظم . (آنندراج ): سخن بیربط گفتن ؛ سخنان نامنظم و غیرمنسجم گفتن . پرت و پلا گفتن . رجوع به ربط شود.
-
حرف ربط
لغتنامه دهخدا
حرف ربط. [ ح َ ف ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: کلمه ای است که دو جمله را بهم می پیوندد و در اصطلاح صرف عربی آنرا حرف عطف مینامند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ). بنا به تقسیم کلمات در دستور زبان فارسی ، یکی از نه قسم کلمه ، حروف ربط ا...
-
بست و بند
لغتنامه دهخدا
بست و بند. [ ب َ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کنایه از استحکام و ضبط و ربط باشد. (برهان ) (آنندراج ). استحکام و ضبط. (رشیدی ). ترتیب و انتظام و ضبط و ربط. (ناظم الاطباء). || قرارداد و ترتیب : با فلان در باب تجارت بست و بند کردم . (فرهنگ نظام )...
-
وزوز کردن
لغتنامه دهخدا
وزوز کردن . [ وِزْ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، آواز کردن زنبور، مگس و غیره . مانند پشه و مگس و زنبور سر و صدا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || حرف زدن بیجا و بی ربط و پیاپی : این قدر وزوز نکن ! (فرهنگ فارسی معین ).
-
ربط
لغتنامه دهخدا
ربط. [ رَ ] (ع مص ) بربستن . (منتهی الارب ). بربستن ، و با لفظ داشتن و افتادن و برهم زدن و بردن مستعمل . (آنندراج ). سخت بربستن . (از اقرب الموارد). بستن . (ترجمان علامه جرجانی ص 51). بستن چیزی . (ناظم الاطباء). بستن . (مصادر اللغة زوزنی ). || (اِمص ...
-
ولو
لغتنامه دهخدا
ولو. [ وَ ل َ ] (ع حرف ربط مرکب ) (از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط) و اگرچه . اگرچه .
-
بی قید
لغتنامه دهخدا
بی قید. [ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قید) بی بند. لاقید. (یادداشت مؤلف ). مطلق العنان و آزاد. (آنندراج ). || لاابالی در کارها. || بی ضبط و ربط. || بی ترتیب . (ناظم الاطباء). رجوع به قید شود.
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (حرف ربط) بل و بلکه که کلمه ٔ ترقی باشد. (برهان ).
-
پن
لغتنامه دهخدا
پن . [ پ َ ] (حرف ربط) بمعنی اما و بمعنی لیکن باشد.(برهان قاطع). ولی . ولیکن . لکن ّ. لکن . لیک . ولیک .
-
ربط
لغتنامه دهخدا
ربط. [ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان زرند. 107 تن سکنه دارد. آب آن از رودسر و چشمه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ربط
لغتنامه دهخدا
ربط. [ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد دارای 188 تن سکنه . محصول آن غلات ، توتون و مواد جنگلی . صنایع دستی آنان جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).