کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضبابي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضبابی
لغتنامه دهخدا
ضبابی . [ ض ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به نام جدابی الحسن محمدبن سلیمان بن منصوربن عبداﷲبن محمدبن منصوربن موسی بن سعدبن مالک بن جابربن وهب بن ضباب الازرق . (سمعانی ). || منسوب است به ضباب که قومی است از اولاد معاویةبن کلاب بن ربیعة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زبیب
لغتنامه دهخدا
زبیب . [ زُ ب َ ] (اِخ ) ضبابی . از شاعران اسلامی است . (از تاج العروس ).
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن قدامه ضبابی . وی در حجةالوداع حضور داشت . رجوع به الاصابة ج 1 ص 160 و الاستیعاب شود.
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب ، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است . (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویةبن کلاب بن ربیعه ، و ضبابی منسوب بدان قبیله است . (منتهی الارب ).
-
ذوالاهدام
لغتنامه دهخدا
ذوالاهدام . [ ذُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب متوکل بن عیاض بن طفیل بن مالک بن کلاب . شاعری از عرب . || لقب نافعبن سواده ٔ ضبابی . که او را با فرزدق مهاجاتی است . و اَهدام جمع هدم است به معنی جامه های کهنه یاجمع هَدَم بمعنی خون هدر. (از المرصع ابن الأثیر).
-
عقیل
لغتنامه دهخدا
عقیل . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عُلَّفةبن حارث بن معاویه ٔ یربوعی مری ضبابی ذبیانی ، مکنی به ابوالعمیس . از شاعران دولت بنی امیه . وی از اشراف قوم خود بود و دخترش «جرباء» زوجه ٔ یزیدبن عبدالملک بوده است . عقیل در حدود سال 100 هَ . ق .درگذشته است . (از الاع...
-
ابوالخطار کلبی
لغتنامه دهخدا
ابوالخطار کلبی . [ اَ بُل ْ خ َطْ طا رِ ک َ ] (اِخ ) عسام بن ضراربن سلامان بن خیثم بن ربیعةبن حصن بن ضمضم بن عدی بن جناب . شاعری از عرب . او از دست هشام ولایت اندلس داشت و در آنجا یمانیان را بر مصریان پیشی وفضیلت مینهاد و آن بر مصریان صعب و ناگوار می...
-
ذوالجوشن
لغتنامه دهخدا
ذوالجوشن . [ ذُل ْ ج َ ش َ ] (اِخ ) اوس بن اعور از بنی معویةبن کلاب صحابی و شاعر است و وجه تسمیة آنکه وی نزد کسری انوشروان شد و آن شهریار او را جوشنی عطا فرمود و او نخستین کس است از عرب که جوشن در بر کرد. و سمعانی و دیگران نام او را شرحبیل ضبابی کلاب...
-
اشیم
لغتنامه دهخدا
اشیم . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) ضبابی . از صحابه بود و در عهد پیامبر (ص ) کشته شد. از اینرو ضحاک بن سفیان فرمان داد از بابت دیت وی به زن او کمک کنند، و برحسب روایت دیگر پیامبر به ضحاک نوشت که به زن او از بابت دیت وی کمک شود. رجوع به الاصابه ج 1 ص 51 شود....
-
حزابة
لغتنامه دهخدا
حزابة. [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نعیم بن عمروبن مالک بن ضیب ضبابی . در سال تبوک اسلام آورد. یکی از نوادگانش از پدرانش از او روایت دارد که «لاخطة لاحد علی احد فی دارالعرب الا علی نخل ثابت او عین جاریة او بئر معمورة...» و حدیث دیگر نیز دارد. (الاصابه قسم ...
-
اعشی
لغتنامه دهخدا
اعشی . [ اَ شا ] (اِخ ) چندین تن بدین نام شهرت دارند. از آن جمله است : اعشی بنی نهشل ، اسودبن یعفر. اعشی بن ابی ربیعه . اعشی بنی طرود. اعشی بنی الحرماز. اعشی بنی راسد (یا اسد). اعشی بنی عکل . اعشی بن معروف خیثمه یا خیثمی و اعشی بنی عقیل . اعشی بنی ما...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش َ م ِ ] (اِخ ) ابن ذی الجوشن ضبابی کلابی . نام او شرحبیل و کنیت او ابوالسابغه است . از رؤسای هوازن و مردی شجاع بود(مقتول 66 هَ . ق . / 686 م .). در صفین در لشکر علی (ع ) حضور داشت . سپس در کوفه اقامت کرد و به روایت حدیث پرداخت در واقعه ٔ کر...