کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضأر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضأر
لغتنامه دهخدا
ضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس . رجوع به حب افرنجی شود.
-
واژههای مشابه
-
ضار
لغتنامه دهخدا
ضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
ظأر
لغتنامه دهخدا
ظأر. [ ظَءْرْ ] (ع ص ) عدوّ ظأر؛ دشمن که همچو خود با خود دارد.
-
ذأر
لغتنامه دهخدا
ذأر. [ ذَءْرْ] (ع مص ) ترسیدن . || عار و ننگ داشتن از. || دلیری کردن . چیره شدن . (زوزنی ). || خشم گرفتن به . || ذأر چیزی ، ناخوش داشتن آن را و رمیدن و روی گردانیدن از آن . || ذَأر به امری ، خوی گرفتن و عادت کردن به آن . || ناسازواری کردن زن با شو...
-
زأر
لغتنامه دهخدا
زأر. [ زَءْرْ ] (ع اِ) بانگ شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگی که از سینه ٔ شیر برآید. فریادی که موقع خشم کند. (تاج العروس ). غرش شیر. (ناظم الاطباء). آواز سینه ٔ شیر. (تاج العروس از ابن اثیر). || (مص ) بانگ کردن شیر. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندر...
-
جستوجو در متن
-
ضارة
لغتنامه دهخدا
ضارة. [ ضارْ رَ ] (ع ص ) تأنیث ضارّ.
-
شجر
لغتنامه دهخدا
شجر. [ ] (اِ) سیفلیس . کوفت . مبارک . ضأر. رجوع به حب الفرنجی شود.
-
ضاری
لغتنامه دهخدا
ضاری . (ع ص ) در پی صید دونده (سگ ومانند آن ). سگ بچه ٔ دوان . (منتهی الارب ). سگ شکاری . (مهذب الاسماء) : هنگام کار در غلبه و اقتحام سباع ضاری اندر شکار. (جهانگشای جوینی ). ج ، ضواری : کلب ٌ ضار؛ سگ حریص بشکار و سگ در پی صید رونده . || خون روان . (م...
-
پرزیان
لغتنامه دهخدا
پرزیان . [ پ ُ ] (ص مرکب ) ضارّ. پرضرر : شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ . فردوسی .چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دین نو ساختی پرزیان نهادی زن و خواسته در میان .فردوسی .
-
مضارة
لغتنامه دهخدا
مضارة. [ م ُ ضارْ رَ ] (ع مص ) (از «ض رر») یکدیگر را گزند رسانیدن . (زوزنی ). یکدیگر گزند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزند رسانیدن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گزند و زیان رسانیدن یکدیگر را. (ناظم الاطباء). || با یکدیگر خل...
-
نافع
لغتنامه دهخدا
نافع. [ ف ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نفع به معنی آن که معاونت می کند کسی را در وصول به خیر. (از معجم متن اللغة) || سوددهنده . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). سوددهنده . سودبخش . (مهذب الاسماء) سودمند. مفید. بافایده . بکار. (ناظم الاطباء). نفعدهن...
-
ارقط
لغتنامه دهخدا
ارقط. [ اَ ق َ ] (اِخ ) حمیدبن مالک . وی بعلت آثاری که بچهره داشت به ارقط ملقب گردید و او شاعر اسلامی مجید است و مردی بخیل بود.ابوعبیده گوید: بخیلان عرب چهاراند: حطیئة و حمید ارقط و ابوالاسود الدؤلی و خالدبن صفوان . ارقط راست :قد اغتدی و الصُبح محمَ...