کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صیحه
لغتنامه دهخدا
صیحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری شوش و 3 هزارگزی کنار باختری راه آهن تهران به اهواز. این ده در دشت واقع و گرمسیری و مالاریائی است . 400 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ دز. مح...
-
واژههای مشابه
-
صیحة
لغتنامه دهخدا
صیحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). بانگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ). شهقه . (تاج المصادر بیهقی ). فریاد. بانگ شدید. ج ، صیاح . || عذاب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || (مص ) آواز کردن . (منته...
-
صیحه زدن
لغتنامه دهخدا
صیحه زدن . [ ص َ / ص ِ ح َ / ح ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ کردن . فریاد کشیدن . رجوع به صیحه و صیحه کشیدن شود.
-
صیحه کشیدن
لغتنامه دهخدا
صیحه کشیدن . [ ص َ / ص ِ ح َ / ح ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صیحه زدن . فریاد کشیدن . بانگ کردن . رجوع به صیحه و صیحه زدن شود.
-
واژههای همآوا
-
سیهه
لغتنامه دهخدا
سیهه . [ هََ / هَِ ] (ص ) کنایه از زن بدکاره ، قحبه و فاحشه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
صائح
لغتنامه دهخدا
صائح . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیحة.
-
ابوعروه
لغتنامه دهخدا
ابوعروه . [ اَ ع ُ وَ ] (اِخ )مردی جهوری الصوت که به بلندی صیحه ٔ او مثل زدندی .
-
ضبحة
لغتنامه دهخدا
ضبحة. [ ض َ ح َ ] (ع اِ) صیحة. آواز، و منه الحدیث : لایخرجن احدکم الی ضبحة بلیل ؛ ای صیحة یسمعها فلعله یصیبه مکروه و یروی صبحة. (منتهی الارب ).
-
زیاط
لغتنامه دهخدا
زیاط. [ زَی ْ یا ] (ع ص ) صَیّاح . (اقرب الموارد). صَیّاح و صیحه کننده و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء).
-
وأواء
لغتنامه دهخدا
وأواء. [ وَءْ ] (ع اِ صوت ) آواز و صیحه ٔ شغال و در اساس آمده که اختصاص به شغال ندارد. (از اقرب الموارد).
-
زعقة
لغتنامه دهخدا
زعقة. [ زَ ق َ ] (ع اِ) بانگ . فریاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صیحة. (از اقرب الموارد).
-
بوش
لغتنامه دهخدا
بوش . [ ب َ ] (ع مص ) فریاد کردن و صیحه زدن . (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || قصد کردن کسی را به چیزی . (از ناظم الاطباء).