کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صیادی
لغتنامه دهخدا
صیادی . [ص َی ْ یا ] (حامص ) عمل صیاد. شکار کردن : هست آئین نیک صیادی مرگ یا دانه گرنه آزادی .دهخدا.
-
واژههای مشابه
-
حسین صیادی
لغتنامه دهخدا
حسین صیادی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َی ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالعلام بن عبداﷲ رفاعی ربعی صوفی محدث مقری . در ربع از قرای بصره در نیمه ٔ شعبان 1096 هَ . ق . 1685/ م . متولد شده و به بغداد شدو 1146 هَ . ق . 1733/ م . درگذشت . او راست : الاتقان فی تجویدالقرآن . ...
-
زاویه ٔ صیادی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ صیادی . [ ی َ ی ِ ص َی ْ یا دی ی ] (اِخ ) در حلب و منسوب به مؤسس آن ابوالهدی صیادی است . در 1295 هَ . ق . بر بنای نخستین آن اضافاتی شده و توسعه یافت . (از خطط الشام ج 6 ص 151). رجوع به زاویه شود.
-
جستوجو در متن
-
نخچیرسازی
لغتنامه دهخدا
نخچیرسازی . [ ن َ ](حامص مرکب ) صیادی . شکارچی گری . (از ناظم الاطباء).
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعلام رفاعی . رجوع به حسین صیادی شود.
-
پست پست
لغتنامه دهخدا
پست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
-
جرمنگان
لغتنامه دهخدا
جرمنگان . [ ] (اِخ ) جرمنگان خرد و جرمنگان بزرگ دو شهر است بر کرانه ٔ بیابان نهاده ، جایی کم نعمت و اندک خواسته و مردم آنجا صیادی کنند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 75).
-
گرگ تاز
لغتنامه دهخدا
گرگ تاز. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه چون گرگ تازد. آنکه به هروله رود : صیادی سگی معلم داشت از این پهن بری ... گرگ تازی ، نهنگ یازی چون صرصر در صحرا. (سندبادنامه ص 200).
-
نخجیربانی
لغتنامه دهخدا
نخجیربانی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) صید. صیادی . شکار کردن . شکارچی گری : درخت افکن بود کم زندگانی به درویشی کشد نخجیربانی .نظامی .در این دشت نخجیربانی کنم به رسم ددان زندگانی کنم .نظامی .
-
نوشکار
لغتنامه دهخدا
نوشکار. [ ن َ / نُو ش ِ ] (ص مرکب ) شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج ). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی . شکارچی تازه کار و ناماهر : خون ما را نوشکاران بی محاباریختندهمچو برگ لاله در دامان صحرا ریختند.؟...
-
عقاب کینه
لغتنامه دهخدا
عقاب کینه . [ ع ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که کینه ای چون کینه ٔ عقاب دارد. که آسان از مقصود بازنگردد : صیادی سگی معلّم داشت ، ازین پهن بری ... ببرسینه ای عقاب کینه ای . (سندبادنامه ص 200).
-
همایون شکار
لغتنامه دهخدا
همایون شکار. [ هَُ ش ِ ] (ص مرکب ) صیادی که هر صید را شکار نکند و شکار گران و باشکوه گیرد : امروز طبع در پی فکر بلند نیست شهباز ما همیشه همایون شکار بود.شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
یوش
لغتنامه دهخدا
یوش . (اِ) تفحص و تجسس و جستجو. (ناظم الاطباء). تفحص و تجسس کردن و جستجو نمودن باشد. (آنندراج ) (برهان ). جستن و تفحص نمودن و پژوهش کردن است و آن را یوز نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به یوز شود. || شکار و صیادی . (ناظم الاطباء).