کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صِرَاطِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صراط
لغتنامه دهخدا
صراط. [ ص ِ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه .(ترجمان جرجانی ) (منتهی الارب ). شارع . با سین هم لغتیست در آن . (از منتهی الارب ). سبیل . طریق . یذکر و یؤنث : اهدنا الصراط المستقیم . (قرآن 6/1).- صراط مستقیم ؛ راه راست : ای که در دنیا نرفتی ب...
-
صراط
لغتنامه دهخدا
صراط. [ ص ُ ] (ع ص ) شمشیر دراز. بسین هم لغتی است در آن . (منتهی الارب ). رجوع به صراط شود.
-
صراط مستقیم
لغتنامه دهخدا
صراط مستقیم . [ ص ِ طِ م ُ ت َ ] (اِخ ) چند منظومه است از جمله مثنویی است از امیر حسینی شاعر متوفی به سال 717 هَ . ق . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 379 شود.
-
صراط مستقیم
لغتنامه دهخدا
صراط مستقیم . [ ص ِ طِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراطالمستقیم . رجوع به همین کلمه شود.
-
پل صراط
لغتنامه دهخدا
پل صراط. [ پ ُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) صراط. پلیست گسترده بر پشت دوزخ که ذکر آن در حدیث صحیح وارد است . (منتهی الارب ). عقاید مسلمین درباره ٔ پل صراط مشابه است با آنچه مزدیسنان درباره ٔ پل چینوت گویند. و نیز رجوع به چینوت شود.
-
اصحاب صراط سوی
لغتنامه دهخدا
اصحاب صراط سوی . [ اَ ب ِ ص ِ طِ س َ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یاران راه راست : فستعلمون من اصحاب الصراط السوی . (قرآن /20 135).
-
واژههای همآوا
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س َرْ را ] (ع ص ) پالوده فروش . (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء).
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س ِ ] (ع اِ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده . (اقرب الموارد).
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س ُ ] (ع ص ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء). سیف سراط؛ شمشیر برنده . (از اقرب الموارد).
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر عرفه کشیده شده تا صنعاء و بسبب بلندی کوه آن را سراة گویند.... اصمعی گوید سراة کوهی است که کرانه ٔ طایف تا بلاد ارمنیه در آن بود. و در کتاب حازمی آمده است که سراة کوههائی است و زمین حاجز بین تهامه و یمن و آن را فر...
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ ] (ع اِ) (از «س رو») پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظَهر. (بحر الجواهر) (نشوء اللغة). پشت . ج ، سروات .(مهذب الاسماء). || بالابرآمدگی روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سراةالنهار؛ بلندی روز. (مهذب الاسماء). || میانه ٔ راه . (منتهی الارب )...
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ] (ع اِ) (از «س ری ») اعلای هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
سرعت
لغتنامه دهخدا
سرعت . [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) سرعة. شتاب . مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه ٔ عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است . و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک ...
-
سرعة
لغتنامه دهخدا
سرعة. [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) شتاب . نقیض بطؤ. یقال :عجبت من سرعة ذاک . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن . (دهار). تندی . مقابل بطؤ، کندی . یقال : عجبت من سرعة ذلک الامر؛ عجب شدم از زودی آن کار. (مهذب الاسماء). رجوع ...