کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَبَّارٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص َب ْ با ] (اِخ ) نامی از نامهای خدا.
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از صبر. شدیدالصبر. بسیار شکیبا. شکیبا. (معجم البلدان ).
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صُبرَة. رجوع به صبرة شود.
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ِ ] (ع اِ) سربند شیشه و مانند آن . (منتهی الارب ). سداد. (اقرب الموارد).
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ُ ] (ع اِ) صُبّار. تمرهندی است : مرا کرد محموم صداع خماررسان ساقیا آن شراب صبار. میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 160).رجوع به تمر هندی شود.
-
ام صبار
لغتنامه دهخدا
ام صبار. [ اُم ْ م ِ ص َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) زمین سنگناک سوخته . (منتهی الارب ). زمین سنگناک . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ). زمین . (از المرصع). سنگلاخ . (مهذب الاسماء). || بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیه . (المرصع). || جنگ سخت . (منتهی الارب ) ...
-
واژههای همآوا
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص َب ْ با ] (اِخ ) نامی از نامهای خدا.
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از صبر. شدیدالصبر. بسیار شکیبا. شکیبا. (معجم البلدان ).
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صُبرَة. رجوع به صبرة شود.
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ِ ] (ع اِ) سربند شیشه و مانند آن . (منتهی الارب ). سداد. (اقرب الموارد).
-
صبار
لغتنامه دهخدا
صبار. [ ص ُ ] (ع اِ) صُبّار. تمرهندی است : مرا کرد محموم صداع خماررسان ساقیا آن شراب صبار. میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 160).رجوع به تمر هندی شود.
-
سبار
لغتنامه دهخدا
سبار. [ س ِ ] (اِ) همان سپار است . در لغت فرس سپار ولی در صحاح الفرس سبار آمده است . رجوع به سپار شود.
-
سبار
لغتنامه دهخدا
سبار. [ س ِ ] (ع اِ) میل جراحت .(مهذب الاسماء). محراف و میلی که در جراحت فرو برند تا غور آن معلوم گردد. ج ، سُبُر. (ناظم الاطباء). آنچه بدان غور جراحت را معلوم دارند. (اقرب الموارد).
-
ثبار
لغتنامه دهخدا
ثبار. [ ث ِ ] (اِخ ) موضعی است بر شش میلی خیبر.