کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صَباح و مسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بجلی مکنی به ابی شراعة. تابعی است .
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابی حازم احمسی . تابعی است .
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن هذیل . وی برادر امام زفر فقیه است . (منتهی الارب ).
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َب ْ با ] (اِخ ) سمعانی گوید گمان دارم که آن نام بطنی ازسهم است . (الانساب سمعانی ). رجوع به صباحی ... شود.
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َب ْ با ] (اِخ ) وی پدر حسن پیشوای بزرگ اسماعیلیه است .
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص ُ ] (اِخ ) آبی است از جبال نملی مر بنی قریط را. (معجم البلدان ).
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص ُ ] (اِخ ) ابن طریف . سمعانی نسبت او را چنین نویسد: صباح بن طریف بن یزیدبن عمربن عامربن ربیعةبن کعب بن ربیعةبن ثعلبةبن سعدبن ضبة. (الانساب ص 349 ورق الف ). واز فرزندان او عبدالحرب بن زیدبن صفوان صباحی است .
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص ُ ] (اِخ ) ابن قیس . ابن عبدربه گوید: وی ازمردم کنده است . (العقد الفرید ج 3 ص 341).
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص ُ ] (ع ص ) جمیل . زیبا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || (اِ) شعله ٔ قندیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ص َ ] (اِخ ) ابن سهل ، مکنی به ابی سهل . تابعی است .
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ص ُ ] (اِخ ) ابن قضاعةبن عبدالأحب بن کعب بن صباح . سمعانی گوید: وی جاهلی است . (الانساب ص 349 ورق الف ).
-
حسین صباح
لغتنامه دهخدا
حسین صباح . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ب ب ] (اِخ ) ابن حسن صباح . به جرم قتل نفس به امر پدرش حسن صباح کشته شد. (از حبیب السیر).
-
خوش صباح
لغتنامه دهخدا
خوش صباح . [ خوَش ْ/ خُش ْ ص َ ] (ص مرکب ) خوب رو. || کنایه ازاسب عربی نیکوشمایل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
واژههای همآوا
-
صباح و مسا
لغتنامه دهخدا
صباح و مسا. [ ص َ ح ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ) بامداد و شبانگاه . صبح و عصر : هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت که هر صباح و مساشمع محفل دگری .حافظ.