کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صيغة الشرط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صیغه
لغتنامه دهخدا
صیغه . [ غ َ /غ ِ ] (از ع اِ) متعه . در تداول عوام ، و عرف فقها، زنی است که او را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دائمی و همیشگی با ذکر مهر و آنرا شرایط و احکام خاصی است . از جمله آنکه زن صیغه را طلاق نیست و چون مدت معین او بسر...
-
صیغة
لغتنامه دهخدا
صیغة. [ ص َی ْ ی ِ غ َ ] (ع اِ) اشکنه . (منتهی الارب ).
-
صیغة
لغتنامه دهخدا
صیغة. [ غ َ ] (ع اِ)خلقت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). نوع . (اقرب الموارد). || طور. طریقت . ریخت . شکل . || هیأتی است که حاصل شود کلمه را باعتبار تقدم و تأخر حروف و حرکات و سکون آن . (غیاث اللغات ). صورت کلمه . صورت . ج ، صَیغ: صیغه ٔ مفرد. صیغ...
-
صیغه خواندن
لغتنامه دهخدا
صیغه خواندن . [ غ َ / غ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) صیغه جاری کردن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
صیغه دادن
لغتنامه دهخدا
صیغه دادن . [ غ َ / غ ِ دَ ] (مص مرکب ) دختری یا زنی را به عقد منقطع بمردی شوی دادن . به متعه دادن او را. به نکاح موقت او را بمردی دادن .
-
صیغه رفتن
لغتنامه دهخدا
صیغه رفتن . [ غ َ / غ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) زنی یا دختری ، برای مدتی معین و محدود همسر مردی شدن . متعه شدن . به عقد انقطاع درآمدن .
-
صیغه ساختن
لغتنامه دهخدا
صیغه ساختن . [ غ َ /غ ِ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح علم صرف ) کلمه را طبق قواعد علم صرف با تغییر حروف و حرکات بصورتهای گوناگون درآوردن تا معنی مختلف دهد. رجوع به صیغه سازی شود.
-
صیغه شدن
لغتنامه دهخدا
صیغه شدن . [ غ َ / غ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بعقد انقطاع درآمدن . بزنی درآمدن مردی را برای مدتی معین . مقابل عقدی شدن . رجوع به صیغه شود.
-
صیغه کردن
لغتنامه دهخدا
صیغه کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زنی رابرای مدتی معین گرفتن . زنی را به متعه گرفتن . متعه کردن . صیغه گرفتن . رجوع به صیغه و صیغه گرفتن شود.
-
صیغه گرفتن
لغتنامه دهخدا
صیغه گرفتن . [ غ َ / غ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) صیغه کردن . زنی را برای مدتی معین گرفتن . متعه کردن . رجوع به صیغه و صیغه کردن شود.
-
صیغه رو
لغتنامه دهخدا
صیغه رو. [ غ َ / غ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) زنی که خود را بعقد انقطاع مردان درآورد. متعه . زنی که به صیغه ٔ مردان درآید. آنکه صیغه شدن را پیشه خود کند.
-
صیغه روی
لغتنامه دهخدا
صیغه روی . [ غ َ / غ ِ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صیغه رو. رجوع به صیغه رو و صیغه شود.
-
صیغه ساز
لغتنامه دهخدا
صیغه ساز. [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه صیغه سازد. آنکه کلمه را مطابق قواعد علم صرف و دستور زبان بصورتهای گوناگون درآورد تا معانی مختلف دهد.
-
صیغه سازی
لغتنامه دهخدا
صیغه سازی . [ غ َ / غ ِ ] (حامص مرکب ) عمل صیغه ساز. بیان کردن اصل کلمه و چگونگی گرفتن صورت دوم از آن : ضرب در اصل الضرب بود مصدر بود خواستیم فعل ماضی بنا کنیم الف و لام را از اولش برداشتیم را و با را فتحه دادیم ضرب شد...
-
صیغه جاری کردن
لغتنامه دهخدا
صیغه جاری کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صیغه ٔ عقد ازدواج یا طلاق یا معامله ٔ دیگر را با الفاظ مخصوص خواندن . صیغه خواندن .