کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صومعگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صومعگی
لغتنامه دهخدا
صومعگی . [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ] (ص نسبی ) صومعه نشین : چه مایه زاهد پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد بر عشقش و ایارده گوی .خسروانی .
-
جستوجو در متن
-
نسک خوان
لغتنامه دهخدا
نسک خوان . [ ن ُ خوا / خا ] (نف مرکب )که نسک خواند. که اوستا خواند. زردشتی : چه مایه زاهد پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد از عشقش و ایارده گوی .خسروانی .
-
ایارده گوی
لغتنامه دهخدا
ایارده گوی . [ اَ رْ /رِ دَ / دِ ] (نف مرکب ) گوینده ٔ ایارده . خواننده ٔ ایارده . ایارده خوان . رجوع به ایارده شود : چه مایه زاهد و پرهیزکار صومعگی که نسک خوان شده بر عشقش و ایارده گوی .خسروانی .
-
نسک
لغتنامه دهخدا
نسک . [ ن ُ ] (اِ) هر دفتر را نام باشد از دفاترپازند. (غیاث اللغات ). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده وهر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل : اول ایتا، دوم اهو، سیم دیر، چهارم یوا، پنجم تار، ششم توش ،ه...
-
پرهیزکار
لغتنامه دهخدا
پرهیزکار. [ پ َ ] (ص مرکب ) پارسا. تقی ، متقی . باتقوی . دوری کننده ٔ از حرام . خویشتن دار (از حرام ). بارّ. زاهد. ناسک . مرتاض . صالح . برز. برزی ّ. وَرع . عفیف . عفیفه . پاکدامن . آبدست . هیرسا. (برهان قاطع) : چه مایه زاهد پرهیزکار صومعگی که نُسک خ...
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) خسروانی . یکی از اماثل ِ شعرای آل سامان و معاصر رودکی . وفات او پس از بوالمثل وشاکر جلاب بوده است چنانکه از این بیت او برمی آید:همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم به مرگ بوالمثل و مرگ شاکر جلاب .از تذکره ها در شرح حال او بیش ا...
-
عشق
لغتنامه دهخدا
عشق . [ ع ِ ] (ع اِمص ) شگفت دوست به حسن محبوب ، یا درگذشتن ازحد در دوستی ، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق ، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب ، یا مرضی است وسواسی که میکشد مردم را بسوی خود جهت خلط، و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها. (م...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .- آمین گوی ؛ آمین گوینده . کسی که آمین گوید.- اخترگوی ؛ اخترشمار. منجم .- اذان گوی ؛ مؤذن . بانگ نماز گوینده .- اغر...
-
مایه
لغتنامه دهخدا
مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) بنیاد هرچیزرا گویند. (برهان ). اصل و ماده ٔ هرچیز را گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث ). اصل و ریشه و بنیاد و مصدر واساس و جوهر. (ناظم الاطباء). پهلوی ، ماتک (جوهر، ماده ٔ اولی ) و نیز به معنی ماده ، شی ٔ مادی . (حاشیه ٔ برهان...
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...
-
از
لغتنامه دهخدا
از. [ اَ ] (حرف اضافه ) زِ (مخفف آن ). مِن . (منتهی الارب ). عن : اگر از من تو بد نداری بازنکنی بی نیاز روز نیازنه مرا جای زیر سایه ٔ تونه ز آتش دهی بحشر جواززستن و مردنت یکی است مراغلبکن درچه باز یا چه فراز. ابوشکور بلخی .نه آن زین بیازرد روزی بنیزن...