کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صومعه و دیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صومعه دار
لغتنامه دهخدا
صومعه دار. [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ](نف مرکب ) دارنده ٔ صومعه . راهب . رهبان : تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویه ٔ خاکیان مقام . خاقانی .حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ.نقدها را بود آیا که عیاری گیرند...
-
صومعه داری
لغتنامه دهخدا
صومعه داری . [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب )اقامت در صومعه . رهبانی . مجازاً عبادت : دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد.سعدی .
-
صومعه نشین
لغتنامه دهخدا
صومعه نشین . [ ص َ /صُو م َ ع َ / ع ِ ن ِ ] (نف مرکب ) راهب . زاهد. عابد.
-
صومعه داران فلک
لغتنامه دهخدا
صومعه داران فلک . [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ملائکه ٔ مقربین . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
دیر
لغتنامه دهخدا
دیر. [ دَ / دِ ] (ع اِ) خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن را کنیسه (کلیسا) یا بیعة گویند و بعضی میان این دو فرق گذارند که کنیسه از آن یهود است و بی...
-
راهب
لغتنامه دهخدا
راهب . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) اسم فاعل از رهبة و دیگر مصادر «ر ه ب ». (از اقرب الموارد). ترسنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 3).خائف . (ناظم الاطباء): هو راهب من اﷲ؛ ای خائف . (ناظم الاطباء). || مُقدَّس . (منتهی الارب ). || زاهد و گوشه نشین . ج ، ...
-
خرقه ٔ سالوس
لغتنامه دهخدا
خرقه ٔ سالوس . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرقه ای که صوفیان ظاهری فقط بجهت سالوسی و ریا بر تن کنند. خرقه ٔ ریا : دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ٔ سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا.حافظ.
-
مانستار
لغتنامه دهخدا
مانستار. [ ن َ / ن ِ] (اِ) صومعه . خانقاه . دیر. زاویه . (دزی ج 2 ص 566). ابن بطوطه ذیل مانستارات قسطنطنیه آرد: مانستار مانند لفظ مارستان است جز آنکه نون در آن مقدم و «را» مؤخر است و آن در نزد ایشان همانند زاویه است در پیش مسلمانان . (یادداشت به خطم...
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. [ دَی ْ یا ] (ع اِ) صاحب دیر. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). خداوند دیر. (دهار) (مهذب الاسماء). دیرنشین . ساکن دیر و صومعه . (ترجمان القرآن ). || کس . باشنده . کسی . هیچکس : دیاری در خانه نیست ، هیچکس نیست . یقال ما بالدار دیار؛ کسی در آن نیس...
-
حوالت
لغتنامه دهخدا
حوالت . [ ح َ ل َ ] (از ع ، اِ) حوالة. سپردن . و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ) : زین در کجا رویم که ما را بخاک اوو او را بخوان ماکه بریزد حوالت است . سعدی .- حوالت کردن ؛ سپردن . در تداول ،برات دادن : قرآن را یکی خازنی هست کایزدحوالت بدو کرد مر ان...
-
حالیا
لغتنامه دهخدا
حالیا. (از ع ، ق ) اکنون . حالی . در این وقت . فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. (جهانگشای جوینی ).نقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین حقیقت مجاز من . حافظ.یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ٔ کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ...
-
نسطور
لغتنامه دهخدا
نسطور. [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) نسطوریوس (نسطور) اسقف قسطنطنیه ، متولد در جرمانیسی (سوریه )در حدود 380 م . و متوفی در لیبی در حدود 440 م . وی شاگرد تئودور از مردم مپسوس بود. وی نخست به دیر سن اپرپر نزدیک انطاکیه رفت . تئودوز دوم او را به اسقفی قسطن...
-
بقعه
لغتنامه دهخدا
بقعه . [ ب ُع َ / ع ِ ] (ع اِ) بقعت . بنا و عمارت و خانه و سرای و جا و مقام . (ناظم الاطباء). سرای و خانه . (از غیاث اللغات ). سرزمین . پاره ای از زمین . ناحیه : مست گشتندای برادر خلق ، از ایشان دور شوپیش ازین کاین بقعه ٔ پرنور، بر ظلما شود. ناصرخسرو...
-
تکیه
لغتنامه دهخدا
تکیه . [ ت َک ْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِمص ) لفظ عربی است بمعنی پشت به چیزی گذاشتن . (غیاث اللغات ) : بر فضل تست تکیه ٔ امید او از آنک پاشنده ٔ عطایی و پوشنده ٔ خطا. خاقانی .مرا تکیه جان پسر بر عصاست دگر تکیه بر زندگانی خطاست . سعدی . || بمعنی اعتماد م...