کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صولت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صولت کردن
لغتنامه دهخدا
صولت کردن . [ ص َ / صُو ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . تندی کردن : تو جفا کنی و صولت ، دگران دعای دولت نه عجب بدین لطافت که تو پادشاه داری . سعدی .رجوع به صولت شود.
-
واژههای مشابه
-
صولت آباد
لغتنامه دهخدا
صولت آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار، خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر،واقع در 30 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 37 هزارگزی جاده ٔ ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل است و 149 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته چشمه . محصول آنجا غلات . شغل ا...
-
تازه کند صولت
لغتنامه دهخدا
تازه کند صولت . [ زَ ک َ دِ ص َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7500گزی جنوب شوسه ٔ مراغه بمیانه واقع است . کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب...
-
جستوجو در متن
-
غلبه کردن
لغتنامه دهخدا
غلبه کردن . [ غ َ ل َ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . چیر شدن . فائق آمدن . صولت . بُهور. بَهر. غَلب . غَلَب . غَلَبَة. غُلبَة. استحواذ. بَذّ؛ غلبه کردن . اِبرار؛ غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) : غلامان تیر انداختن گرفتند و چنان غلبه کردند...
-
تصون
لغتنامه دهخدا
تصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). و پشت پای به روی تصون و تدین زد. (سندبادنامه ص 217). و...
-
مائی
لغتنامه دهخدا
مائی . (حامص ) کبر. عجب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خودپرستی . (منتهی الارب ).- مائی و منی ؛ خودپرستی و تکبر. (منتهی الارب ). عجب و غرور و کبر. (آنندراج ). تفاخر به خانواده و به خود کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به ح...
-
دندان کندن
لغتنامه دهخدا
دندان کندن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از ریشه بیرون آوردن دندان . (ناظم الاطباء). کندن دندان . بیرون کشیدن دندان . قلع دندان : در دهان دار تابود خندان چون گرانی کند بکن دندان . ؟ (از امثال و حکم دهخدا). || کنایه از قطع طمع کردن باشد. (از ناظم الاطباء...
-
برحذر
لغتنامه دهخدا
برحذر. [ ب َ ح َ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بر + حذر) یکسو وبرکنار و بضم بای فارسی چنانکه شهرت گرفته خطاست . (آنندراج ). دور. به پرهیز. به بیم . بحذر : اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازیرا حکما برحذرند. ناصرخسرو.اگر رأی تو بر این کار مقرر است...
-
پیزی
لغتنامه دهخدا
پیزی . (اِ) دبر. اِست . کون در تداول عوام . مقعد. مغاکچه ٔ سرین و سوراخ پائین هر جاندار. نشین : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کِت وارونه می کند پیزی . قائم مقام (از انجمن آرا).- پیزی کسی را جا کردن ؛ کارهای او را که بعلت نادانی یا کا...
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .- حمله آوردن ؛ حمله بردن :یکی حمله آورد کافور سخت بر آن بارورخس...
-
فکندن
لغتنامه دهخدا
فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص ) افکندن . (فرهنگ فارسی معین ). انداختن . پرتاب کردن : گر کس بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی به فلاخن . رودکی . سخن بفکند منبر و دار راز سوراخ بیرون کشد مار را. بوشکور.گر خدو را بر آسمان فکنم بی گمانم که بر ...
-
پراکندن
لغتنامه دهخدا
پراکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص ) نثار کردن . نشر. قشع. بَث ّ. بعث . تفریق . تفرقه . تشعیث (موی و جز آن ). اِشتات . پریشیدن . پریشان کردن . طحطحه . ذعذعه . ذَرذره . وِلو کردن . وِلاو کردن . تار و مار کردن . متفرق کردن . پرت و پلا کردن . تَرت و پَرت کردن...
-
تربیع
لغتنامه دهخدا
تربیع. [ ت َ ] (ع مص ) چهارسوی کردن . (زوزنی ). چیزی را چهارسو ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چهارگوشه کردن چیزی را. (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چهارگوشه ساختن چیزی را. (فرهنگ نظام ). مربع ساختن خانه یا حوض را. (المنجد). مربع ...