کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوفیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صوفیانه
لغتنامه دهخدا
صوفیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام یکی از ضربهای موسیقی است و آن سه ضرب است دیک دک . (مجله ٔ موسیقی شماره ٔ 5 ص 25 از رساله ٔ امیرخان ). || سرانداز. نام آهنگی است . رجوع به ذیل کلمه ٔ آهنگ شود.
-
صوفیانه
لغتنامه دهخدا
صوفیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند صوفی . همانند صوفی : شد درون تا کند تماشائی صوفیانه برآورد پائی . نظامی .رجوع به صوفی و صوفیه شود.
-
جستوجو در متن
-
جامه ٔ آبی
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ آبی . [ م َ /م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر رنگی که بشوخ نباشد و آن را بهند صوفیانه گویند، از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). جامه ٔ کبودرنگ . (ناظم الاطباء).
-
الهامی
لغتنامه دهخدا
الهامی . [ اِ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود. وی یکی ازمشایخ طریقت نقشبندی و مرید حکیم چلبی افندی از خلفای امیر بخاری بود. اشعاری درویشانه و صوفیانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع بهمین کتاب شود.
-
خرقه از- پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) مرید... شدن . (آنندراج ). از دست پیری خرقه پوشیدن و این در نزد صوفیان دلالت بر ورود بطریقه ای از طریقه های صوفیانه است .
-
خرقه از- گرفتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
-
کرشمه سنج
لغتنامه دهخدا
کرشمه سنج . [ ک ِ رِ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه ٔ معشوقان و دیگران سنجد. هدف کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ) : به صوفیانه ادایی که سر زد از لب ماکرشمه سنج کنایات این و آن گشتیم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
یونس امره
لغتنامه دهخدا
یونس امره . [ ن ُ اَ رَ ] (اِخ ) از مردم بولی و از بزرگان عرفا واز اهل اﷲ به شمار می رفت . وی زاویه ای داشت و پیوسته در آن به عبادت و ریاضت مشغول بود. به سال 848 هَ . ق . درگذشت . یونس با اینکه بیسواد بود مناجاتهای صوفیانه و الهیات عارفانه دارد. (از ...
-
باآدر
لغتنامه دهخدا
باآدر. [ دِ ] (اِخ ) فرانسوا کساویه دُ.... یکی از حکمای آلمان . متولد بسال 1765 م . در مونیخ و در 1841 م . درگذشته است . در بدایت حال به تحصیل علوم طبیعی مشغول بود، سپس به رشته ٔ فلسفه و کلام یعنی تطبیق عقاید دینی با حکمت پرداخت و بعض آثار صوفیانه بج...
-
کخ کخ کردن
لغتنامه دهخدا
کخ کخ کردن . [ ک ُ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرفه کردن . سرفیدن . سرف سرف . || خنده زدن . خنده کردن به آواز. || حال صوفیان یافتن . قول و ترانه و تصنیف صوفیانه سر کردن : پنداشتم که آمده ای که چیزی پرسی برو ای دوست که من کاری دارم مهمتر از اینکه من چیزی ...
-
فراویز
لغتنامه دهخدا
فراویز. [ ف َ] (اِ) سجاف جامه و غیر آن . (برهان ). به حذف الف نیز آمده است . (آنندراج ). وژنگ . لبه . حاشیه . سجاف . (یادداشت مؤلف ). پروز. فرویز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجیی آوردند سخت خوب و صوفیانه به فراویز. (اس...
-
درویشانه
لغتنامه دهخدا
درویشانه . [ دَرْ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند فقیران . فقیرانه . چون درویشان . (یادداشت مرحوم دهخدا). شبیه به مسکین . (ناظم الاطباء). || زاهدانه . مانند زاهد. صوفیانه . قلندرانه : بامداد می خواهیم که صحبت درویشانه داریم . (انیس الطالبین ص 18...
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی است که در قرن دهم هجری متولد شد و پس از فراگرفتن دانش و کسب عرفان بمصر رفت و مریدی شیخ ابراهیم گلشنی را برگزید و پس ازدرگذشت شیخ مزبور یعنی در سال 940 هَ . ق . به روم ایلی بازگشت و بقیت عمر را گاه در ینیجه و...
-
خوش شدن
لغتنامه دهخدا
خوش شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوب شدن و نکو شدن . || التیام یافتن . || به وجد درآمدن . خوشحال شدن . مسرور گشتن . اهتزاز : مفلسان گر خوش شوند از زر قلب لیک آن رسوا شود در دار ضرب . مولوی . || به حال درآمدن . به حالت صوفیانه ای درآمدن ...