کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورتحساب الکترونیکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صورت آفریدن
لغتنامه دهخدا
صورت آفریدن . [ رَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) خلق کردن . پدید کردن . ابداع . بوجود آوردن . رجوع به صورت و صورت آفرین شود.
-
صورت احوال
لغتنامه دهخدا
صورت احوال . [ رَ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) محضر و قباله که برای اثبات دعوی به مُهر و دستخط ثقات مرتب سازند. (از آنندراج ) : آنجا که جلوه ٔ تو ز رخ پرده افکندرنگ از عذارصورت احوال می پرد.تأثیر (از آنندراج ).
-
صورت انگیختن
لغتنامه دهخدا
صورت انگیختن . [ رَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) صورت آفریدن . ابداع . نقش بستن . نقاشی کردن : فکرت من در تو نیست در قلم قدر توست کو بتواند چنین صورتی انگیختن . ؟رجوع به صورت ، صورت آفرین و صورت آرا شود.
-
صورت برکشیدن
لغتنامه دهخدا
صورت برکشیدن . [ رَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاشی . صورت کشیدن . صورت نگاشتن . نقاشی کردن : صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری .سعدی .
-
صورت بستن
لغتنامه دهخدا
صورت بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به تصور درآمدن .به اندیشه گذشتن . بفکر آمدن . پنداشتن : بنده بیش از این نگوید که صورت بندد که بنده در باب کالنجار و گرگانیان پایمردی میکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
صورت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
صورت پذیرفتن . [ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن صورت . || در تداول عوام ، انجام یافتن . واقع شدن .
-
صورت پرستیدن
لغتنامه دهخدا
صورت پرستیدن . [ رَ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عشق داشتن به صورت . پرستیدن جمال . مهر ورزیدن به نیکوصورتان : نبندم دل دگر در صورت کس از این صورت پرستیدن مرا بس . نظامی . || توجه داشتن به ظاهر. بمعنی نگریستن از جسم به جان نپرداختن : تو این صورت خود چنان م...
-
صورت جادو
لغتنامه دهخدا
صورت جادو. [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتی که مصوران در آن صورت های دیگر حیوانات کشند و تمام آن صورت را صورت جادو خوانند و هر صورت جزئی را نامی جداگانه بود، مثلاً فیل جادو و شتر جادو و مانند آن . (آنندراج ) : نه بس هر لحظه از یاد پری روئی د...
-
صورت جسمی
لغتنامه دهخدا
صورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف ...
-
صورت حال
لغتنامه دهخدا
صورت حال . [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی . چونی . مَثَل . ماجرا : صورت حال و خصم خاقانی مثل مار و باغبان افتاد. خاقانی .صورت حال به نوح بن منصور انها کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. ...
-
صورت خارجی
لغتنامه دهخدا
صورت خارجی . [رَ ت ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت خارجیه . مقابل صورت ذهنی . آنچه در خارج متحقق شود خواه جوهر باشد و قائم بذات خود و یا عرض باشد در محلی غیر ذهن .
-
صورت ذهنی
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنی . [ رَ ت ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت ذهنیه . آنچه معلوم و ممیز در ذهن بود. ماهیت موجودبوجود ذهنی . رجوع به صورت ، صورة و وجود ذهنی شود.
-
صورت ذهنیه
لغتنامه دهخدا
صورت ذهنیه . [ رَ ت ِ ذِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صورت ذهنی شود.
-
صورت ظاهر
لغتنامه دهخدا
صورت ظاهر.[ رَ ت ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهر حال . هیأت ظاهر. آنچه بچشم درآید از ظاهر کسی : در هیأتش نظری کرد صورت ظاهرش پاکیزه ... (گلستان ).
-
صورت کردن
لغتنامه دهخدا
صورت کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصویر کشیدن . نقاشی کردن . صورت کشیدن : منذر بفرمود تا بهرام [ را ] همچنان کمان بزه کشیده بر پشت اسب و آن گور و شیر و تیر اندر زمین همچنان صورت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). این خانه را از سقف تا به پای زمین صورت ...