کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوت گرفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحریر صوت
لغتنامه دهخدا
تحریر صوت . [ ت َ ری رِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) غلط، یا غلت دادن آواز. پیچیدگی در آواز دادن . تحریر دادن . رجوع به تحریر شود.
-
حبس صوت
لغتنامه دهخدا
حبس صوت . [ ح َ س ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بند کردن آواز. صندوق یا جعبه ٔ حبس صوت . گرامافون . فونوگراف .
-
خوش صوت
لغتنامه دهخدا
خوش صوت . [ خوَش ْ / خُش ْ ص َ / صُو ] (ص مرکب ) خوش آواز. خوش نغمه . خوش صدا. خوش آهنگ .
-
حامل صوت
لغتنامه دهخدا
حامل صوت . [ م ِ ل ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی به شکل شیپور که برای انتقال صوت به مسافت دور بکار میرود. بلندگو.
-
جستوجو در متن
-
هغهغ
لغتنامه دهخدا
هغهغ. [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوتی است که پس از گریه افتد گرینده را. (یادداشت مؤلف ).- هغهغ کردن ؛ با صدای خفیف و گرفته گریستن .
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از سینه ٔ شخصی برآید که مبتلا به نفس تنگی باشد. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت سینه ٔ سرماخورده گاه تنفس . حکایت صوت سینه ٔ سخت گرفته . حکایت آواز شش بیمار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فس فس
لغتنامه دهخدا
فس فس . [ ف ِ ف ِ ] (ق ) در تداول عوام ، به کندی و به تأنی ، مانند: مس مس . (از فرهنگ فارسی معین ).|| (اِ) سخن آهسته . || ساس . || (اِ صوت ) آواز آهسته . (ناظم الاطباء). نام آواز بینی گرفته از زکام و جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
عیافة
لغتنامه دهخدا
عیافة. [ ف َ ] (ع مص ) فال گرفتن از طیر. (منتهی الارب ). زجر به پرندگان ، و آن این است که به اعتبار نام و مسقط و صوت آنها بفال نیک یا بفال بد گرفته شود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). از مرغ فال گرفتن ، یعنی بنام آن یا به آواز آن و یا بخاصیت آن...
-
کاغ کاغ
لغتنامه دهخدا
کاغ کاغ . (اِ صوت ) بانگ و آواز کلاغ را گویند. (برهان ) (غیاث اللغة). بانگ و مشغله ٔ کلاغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) (اوبهی ). بانگ کلاغ . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). نعیب . قارقار : ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ کوه و بیشه جای کر...
-
عریب مأمونیة
لغتنامه دهخدا
عریب مأمونیة. [ ع َ ب ِ م َءْ نی ی َ ] (اِخ ) از زنان شاعر و مغنی و ادیب و عودنواز بود. گویند که وی دختر جعفربن یحیی برمکی است . بسال 181 هَ .ق . در بغداد متولد شد و در کاخهای خلفای عباسی پرورش یافت و چون مورد توجه مأمون خلیفه قرار گرفته و از نزدیک...
-
اخ
لغتنامه دهخدا
اخ . [ اَ ] (صوت )اَه . آه . صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز ...
-
جام فرعونی
لغتنامه دهخدا
جام فرعونی . [ م ِ ف ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا فرعونی جام . کنایه از جام بسیار کلان . پیاله ٔ بزرگ . مؤلف غیاث اللغات گوید: فرعون را جامی بود از زر که چهار کس آن را در مجلس بدور می آوردند. (غیاث اللغات ). فرعون جامی داشت از طلا که چهار تن ی...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (هندی ، اِ) تیر. (آنندراج ). || چیزی است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که آتشبازی معروف است ،ظاهراً نامش اگن بان است ، چه بان در هندی تیر را گویند و اگن بمعنی آتش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیر هوایی آه...
-
اصوات
لغتنامه دهخدا
اصوات . [ اَص ْ ](ع اِ) ج ِ صوت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آوازها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگها. فریادها. صوتها و صداها. (ناظم الاطباء).و رجوع به صوت شود. || آوازه ها. نیکنامیها. شهرتها. (از اقرب الموارد). و رجوع...