کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوبه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صوبه دار
لغتنامه دهخدا
صوبه دار. [ ص َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ صوبه . حاکم وفرمانروای صوبه : ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانه ٔ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود.
-
واژههای مشابه
-
صؤبة
لغتنامه دهخدا
صؤبة. [ ص ُءْ ب َ ] (ع اِ) انبار گندم و ذخیره ٔ آن . (منتهی الارب ).
-
صوبة
لغتنامه دهخدا
صوبة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) نام اسب عباس بن مرداس . (منتهی الارب ).
-
صوبة
لغتنامه دهخدا
صوبة. [ب َ ] (ع اِ) توده و انبار. (منتهی الارب ). هر چیز فراهم شده ، و گفته اند طعام فراهم شده . (از اقرب الموارد). گردشده . کودشده . توده گشته . || انبار هر چیزی یا انبار گندم و خرمادان بزرگ . (منتهی الارب ).
-
صوبة
لغتنامه دهخدا
صوبة. [ص َ ب َ ] (اِخ ) نام اسب حسان بن مرة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
باسفاق
لغتنامه دهخدا
باسفاق . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار که آنرا بزبان انگریزی «ویس رای » گویند. شحنه . (آنندراج ).اما صحیح کلمه باسقاق است . و رجوع به باسقاق شود.
-
باسقان
لغتنامه دهخدا
باسقان . (اِ) به محاوره ٔ خوارزم به معنی نواب و صوبه دار. (آنندراج ). نایب پادشاه . امیر حاکم . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه باسقاق است . رجوع به باسقاق شود.
-
امیرسندی
لغتنامه دهخدا
امیرسندی . [ اَ س ِ ] (اِخ ) سیدامیر خان . صوبه دار اکبرآباددر عهد بهادرشاه (قرن 12 هجری ). از شاعران است . رجوع به سفینه ٔ خوشگو (حرف الف ) و فرهنگ سخنوران شود.
-
امین نیشابوری
لغتنامه دهخدا
امین نیشابوری . [ اَ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میرمحمد امین خان موسوی نیشابوری ، ملقب به برهان الملک . شاعر و صوبه دار ملک اوده ٔ هند بود و در هنگام ورود نادرشاه بدهلی در این شهر به سال 1151 هَ .ق . درگذشت . از اوست :ز کدام ره بیایم که بچشم تو درآیم که بدور چ...
-
اتک
لغتنامه دهخدا
اتک . [ اَت ْ ت ُ / اَ ت َ ] (اِخ ) پایتخت کشوری بهمین نام که در سال 1894 م .در پنجاب ساخته شده است . مساحت آن 4022 میل مربع و ساکنین آن در سال 1901، 464430 تن بوده و 90 درصد آنان مسلمان باشند و اکبر در سال 991 هَ . ق . قلعه ٔ اتک قائم بر ساحل شهر سن...
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) لطفعلی بک آذر گوید: اسم شریفش میرزا محمد حسین از سادات رفیعمقدار اصفهان ، نسبتش هم به سلاطین جنت مکان صفویه و هم به سادات امامیه میرسد. و در اول جوانی به هندوستان رفته در بنگاله به مصاهرت نواب سرافرازخان صوبه دار آن ولایت فایز و...
-
باسقاق
لغتنامه دهخدا
باسقاق .(اِ) به محاوره ٔ خوارزم بمعنی نواب و صوبه دار. شحنه . (آنندراج ). نایب پادشاه . امیر. حاکم . (ناظم الاطباء). کلمه ٔ مغولی شحنه . خان . (یادداشت مؤلف ). ج ، باسقاقان : بعضی را گرفته و باسقاق نشانده . (جهانگشای جوینی ). و یاسا رسانید که سروران...
-
ذی پنبه
لغتنامه دهخدا
ذی پنبه . [ پَم ْ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج گوید: بعضی از شارحین نوشته اند که در ایران وقتی که یاران موافق به باغها میروند و ملاعبه میکنند و بر سر پا میرقصند از خوشی این لفظ را بر زبان میرانند و لغتی است که مسخرگان بر زبان میرانند و در کابل رسم است که ...