کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنایع دستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنایع دستی
لغتنامه دهخدا
صنایع دستی . [ ص َ ی ِ ع ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه با دست ساخته میشود از پارچه ، قالی و ساخته های فلزی و غیره . مقابل صنایع ماشینی . رجوع به صنایع ظریفه و صنایع (صنایع ایران ) شود.
-
واژههای مشابه
-
صنایع مستظرفه
لغتنامه دهخدا
صنایع مستظرفه . [ ص َ ی ِ ع ِ م ُ ت َ رِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هنرهای زیبا. صنایع ظریفه . رجوع به صنایع ظریفه و صنایع (صنایع ایران ) شود.
-
صنایع معدنی
لغتنامه دهخدا
صنایع معدنی . [ ص َی ِ ع ِ م َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه از محصول معادن ساخته میشود، مانند: مصنوعات فلزی ، محصولات نفت و معادن دیگر. رجوع به صنایع (صنایع ایران ) شود.
-
صنایع وطنی
لغتنامه دهخدا
صنایع وطنی . [ ص َ ی ِ ع ِ وَ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه در کشور ساخته میشود. آنچه در وطن با دست صنعتگران وطن تهیه می گردد. مقابل صنایع خارجی . رجوع به صنایع (صنایع ایران ) شود.
-
جستوجو در متن
-
دستی
لغتنامه دهخدا
دستی .[ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به دست . مربوط به دست .- صنایع دستی ؛ صنایعی که حاصل دست باشد.- کار دستی ؛کار که تهیه ٔ آن با چرخ نباشد. عمل یدی . کاری که بادست کرده باشند نه با ماشین یا چرخ .|| مقابل پائی : چرخ خیاطی دستی ؛ که با دست گردانده شود ...
-
یدی
لغتنامه دهخدا
یدی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به ید. دستی . منسوب به دست و متصرفی . (ناظم الاطباء). دستی .- صنایع یدی ؛ صنایع دستی . آنچه از آلات و ادوات مصنوعات به دست ساخته شود.- عمل یدی ؛ جراحی . دستکاری . (یادداشت مؤلف ).
-
چاپوک دست
لغتنامه دهخدا
چاپوک دست . [ دَ ] (ص مرکب ) چابکدست . ماهر. تردست . کنایه از هنرمند یا صنعتگری که در صنایع دستی مهارت و استادی به کمال دارد : چه چاپوک دستی است بازی سگال که در پرده داند نمودن خیال .اسدی (ازانجمن آرای ناصری ).
-
دست ورز
لغتنامه دهخدا
دست ورز. [ دَوَ ] (نف مرکب ) صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی . کار دستی کننده . صاحب صنعت دستی : چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سر...
-
شیرآباد
لغتنامه دهخدا
شیرآباد. (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 340 تن . صنایع دستی آنجا کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. آب از سیمین رود. صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیرین آباد
لغتنامه دهخدا
شیرین آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر. سکنه ٔ آن 539 تن . آب از قنات . صنایع دستی آنجا قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
عربشاه
لغتنامه دهخدا
عربشاه . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار، کوهستانی . سکنه آن 85 تن . محصولات آنجا غلات ، لبنیات . صنایع دستی زنان قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
عربلو
لغتنامه دهخدا
عربلو. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای . بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . هوای آن معتدل است . 186 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت است . صنایع دستی آنها جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).