کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنارة
لغتنامه دهخدا
صنارة. [ ص َ رَ ] (ع ص ) مرد بدخو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به صِنارَة شود.
-
صنارة
لغتنامه دهخدا
صنارة. [ ص ِ رَ ] (ع اِ) سر دوک . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). الحدیدة الدقیقة المعقفة التی فی رأس المغزل . (اقرب الموارد). آهن سر دوک . || گوش به لغت یمن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || قبضه ٔ شمشیر. (منتهی الارب ). || مقبض الح...
-
صنارة
لغتنامه دهخدا
صنارة. [ ص ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) پاره ٔ آهن یا مس ملتوی که صیاد آنرا در گلوی صید فروبرد. ج ، صَنانیر. (المنجد). قلاب . قلاب ماهیگیری . || آهنی یا انبر کوچکی که در جراحی برای برداشتن پوست به کارمیرود : پس توثه را [ که در چشم پدید آید ] بصناره بگیرند، بآ...
-
جستوجو در متن
-
صنانیر
لغتنامه دهخدا
صنانیر. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صِنارة و صِنّارة. رجوع بدان کلمات شود.
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ] (اِ) از اجزاء دوک است . معادل صناره است در عربی : این زنی بود از قریش ... دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و نهکی در سر آن کرده بوده مقدار انگشتی و بادریسه ٔ بزرگ درخور آن در او افکنده و پشم وموی رشتی به آن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 291).
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...