کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صنار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صنار
لغتنامه دهخدا
صنار. [ ] (اِخ ) ناحیتی است درازای او بیست فرسنگ است میان شکی و تفلیس و همه کافرانند. (حدود العالم ).
-
صنار
لغتنامه دهخدا
صنار. [ ص َن ْ نا ] (اِ) در تداول عامه ، مخفف صد دینار است و آن سکه ای بود از مس معادل دو شاهی و ده عدد آن یک قران (یک ریال ) و سالها رائج بود. تاریخ انتشار آن بطور دقیق معلوم نیست ، ولی آنچه مسلم است اینکه در سال 1319 هَ . ق . جریان داشته ؛ سپس طبق ...
-
صنار
لغتنامه دهخدا
صنار. [ ص ِ ] (معرب ، اِ) معرب چنار است و آن درختی باشد معروف . (برهان ). چنار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). دُلب . در اقرب الموارد این لغت را به تشدید نون ضبط کرده است . رجوع به چنار شود. || سر دوک . (منتهی الارب ).
-
صنار
لغتنامه دهخدا
صنار. [ ص ِن ْ نا ] (اِخ ) موضعی است به دیار کلب در نواحی شام . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س َ / س ِ ] (اِ) تنک آبی از دریا که تهش نمایان بود و گل داشته باشد تا کشتی در آن بند شود وبایستد و نگذرد و بیم شکستن دهد. (برهان ). موضعی است از بحر که آبش تنک باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود. (آنندراج ) : بدو گفت مرد...
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س ُ ] (اِ) زن پسر که عروس باشد و بترکی گلن خوانند و بهندی زرگر را گویند. (برهان ) (جهانگیری ).
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س ُن ْ نا ] (ع اِ) گربه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِ) واحد پول معادل چهارشاهی . دوصددینار. دوصنار. رجوع به صنار و صددینار شود.
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (اِ) کپه . بخش بخش چیزی (چهارچهاریا بیشتر یا کمتر)، چنانکه گویند: گردو فالی یک قران ، یا گردوی تازه فالی صنار. (یادداشت بخط مؤلف ).- فال فال کردن ؛ به توده های جدا قسمت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).|| مچر. یک دانه تخم مرغ که در جایی گذارند تا ...
-
صد دینار
لغتنامه دهخدا
صد دینار. [ ص َ ] (اِ مرکب ) دو شاهی تا زمان رضاشاه رائج بود و ده عدد آن یک قران (یک ریال ) ارزش داشت و در تداول عامه آن را مخفف سازند و صنار گویند.- کفش پاشنه صناری (صد دیناری ) ؛ نوعی کشف زنانه که پاشنه ٔ آن از بن که بکفش چسبیده است پهن ولی انتهای ...
-
جگرک
لغتنامه دهخدا
جگرک . [ ج ِ گ َ رَ ] (اِ مصغر) جگر که ریزه کرده بر سیخ کباب کنند. || طعامی که از جگر کنند بروغن و پیاز سرخ کرده . مطبوخی از جگر و دل . جگر که بقطعه های کوچک خرد کرده . چغوربغور.- امثال :صنار (صد دینار) جگرک سفره قلمکار نمیخاد (نمیخواهد).
-
دلب
لغتنامه دهخدا
دلب . [ دُ ] (ع اِ) درختی است بزرگ با برگهای عریض و پهن ، این درخت بدون شکوفه و میوه است . (از اقرب الموارد). چنار. (دهار). درخت چنار را گویند و به عربی برگ آنرا ورق الدلب خوانند. (از برهان ). درخت چنار. (الفاظ الادویة). به پارسی صنار گویند و به شیرا...
-
ص
لغتنامه دهخدا
ص . (حرف ) حرف چهاردهم از حروف هجاء عرب و هفدهم از الفباء فارسی و هیجدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به نود دارند. || این حرف در لغت فرس نیامده لیکن گاهی برای رفع اشتباه با کلمات مشابه «س » را «ص » نویسند و «س » خوانند: صد «سد»، شصت «شست ». |...