کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صناج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صناج
لغتنامه دهخدا
صناج . [ ص َن ْ نا ] (ع ص ) صنج زن . (مهذب الاسماء). دف زن . چنگ زن . چنگی . چنگ نوازنده : می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ قمری و بلبل عوادخوش و صناج است .مسعودسعد.
-
واژههای همآوا
-
سناج
لغتنامه دهخدا
سناج . [ س ِ ] (ع اِ) اثر دود چراغ بر دیوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || چیزی را بغیر رنگ آن چیز اندود کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چراغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
صنج زن
لغتنامه دهخدا
صنج زن . [ ص َزَ ] (نف مرکب ) سنج زننده . آنکه سنج بر هم کوبد. || چنگ زن . نوازنده ٔ چنگ . رجوع به صناج شود.
-
صناجة
لغتنامه دهخدا
صناجة. [ ص َن ْ نا ج َ ](ع ص ، اِ) تأنیث صناج . رجوع به صناج شود. || بسیار چنگ نواز و در این حال تا، مبالغت را بود.رجوع به صنج شود. || شب روشن . (منتهی الارب ). || جانوری است مهیب که در تبت بود. (اقرب الموارد). قزوینی گفته : حیوانی بزرگتر از آن بر ر...
-
عواد
لغتنامه دهخدا
عواد. [ ع َوْ وا ] (ع ص ) کسی که عیادت از بیمارمیکند. (ناظم الاطباء). || رباب نواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رباب نواز و عودنواز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بربطزن . (دهار) : می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ قمری و بلبل عواد خوش و صناج اس...
-
خوشخواره
لغتنامه دهخدا
خوشخواره . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) خوشخوار. نیکوخوار : همی دشوارت آید کرد طاعت که بس خوشخواره و باکبرونازی . ناصرخسرو. || (ن مف مرکب ) بامزه . خوشمزه . مزه دار. لذیذ. (یادداشت مؤلف ) : می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ قمری ...
-
دف زن
لغتنامه دهخدا
دف زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دف زننده . دف کوبنده . نوازنده ٔ دف . آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف . صناج . (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست چو منی دادی به مخنثی نه مردی نه زنی از گردش روزگارمعلومم شدپیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی . (منسوب به لطفعلی ...
-
مسلم
لغتنامه دهخدا
مسلم . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن محرز، مکنی به ابوالخطاب ، متوفی به سال 140 هَ .ق . از متقدمان در هنرغناء و موسیقی . اصلش ایرانی است . پدرش مقیم مکه و از خدام کعبه بود. مسلم در مکه پرورش یافت ، سپس گاه در این شهر و گاه در مدینه به سر می برد و موسیقی را ...
-
چنگزن
لغتنامه دهخدا
چنگزن . [ چ َ زَ ] (نف مرکب ) چنگ نواز. چنگی . صنّاج . صنّاجه : ندارد بجز دختری چنگزن سر جعد و زلفش شکن بر شکن . فردوسی .یکی پایکوب و دگر چنگزن سدیگر خوش آواز و انده شکن . فردوسی .بیامد بر پادشا چنگزن خرامان بسان سهیل یمن . فردوسی .یکی چامه گوی و دگر...