کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمیمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمیمیت
لغتنامه دهخدا
صمیمیت . [ ص َ می می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یگانگی . یک رنگی . یک دلی .
-
جستوجو در متن
-
صمیمانه
لغتنامه دهخدا
صمیمانه . [ص َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: صمیم + انه ، پسوند اتصاف ) از روی صمیمیت . از روی دوستی . خالصانه .
-
خانه خواهی
لغتنامه دهخدا
خانه خواهی . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) یگانگی . صمیمیت . رفاقت .
-
هم پیالگی
لغتنامه دهخدا
هم پیالگی . [ هََ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) حریف شراب شدن . با هم پیاله نوشیدن . || در تداول یعنی نزدیکی و صمیمیت ، چنانکه دو دوست با یکدیگر پیاله ای می گیرند. رجوع به هم پیاله شود.
-
یکتویی
لغتنامه دهخدا
یکتویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . صمیمیت : اگر شما را اندیشه ٔ یکدلی و یکتویی هست بیشتر به قوریلتای حاضر باید آمد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به یک تو و یکتایی شود.
-
همشیرگی
لغتنامه دهخدا
همشیرگی . [ هََ رَ /رِ ] (حامص مرکب ) هم شیرگی . همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی . || کنایه از سازش و صمیمیت : در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرندشیرو پلنگ و سرهان ، گور و گوزن و رنگ . سوزنی .من اول شیر بنهادم...
-
خشک و خالی
لغتنامه دهخدا
خشک و خالی . [ خ ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ،ص مرکب ) بدون مضافات . اصل یک چیز بدون هیچ زیادی .- تعارف خشک و خالی ؛ تعارف بدون صمیمیت .- زمین خشک و خالی ؛ زمین بدون کشت و بزر.- کاغذ خشک و خالی ؛ کاغذ بدون تعارف و محبت . چون : او بعد از یک سال یک کاغذ خشک...
-
خانباجی
لغتنامه دهخدا
خانباجی . [ خام ْ ](اِ مرکب ) این لفظ از دو قسمت تشکیل شده یکی «خان » که مخفف «خانم » است و دیگر «باجی » که کلمه ای است ترکی بمعنی «خواهر» و مجموعاً یعنی «خانم خواهر». || مادر بزرگ : نوه ها بمادر بزرگ خود خانباجی خطاب می کنند. || خواهر شوهر: زنهای شو...
-
یکدلی
لغتنامه دهخدا
یکدلی . [ ی َ / ی ِ دِ ] (حامص مرکب ) اتحاد و یک جهتی . (آنندراج ). موافقت . اتفاق . یگانگی . (ناظم الاطباء). صفا. مصافات . صمیمیت . خلوص . (یادداشت مؤلف ) : پرآشوب شد کشور سندلی بدان نیکخواهی و آن یکدلی . فردوسی .آن ره و آن یکدلی که با ملک او راست ...
-
یگانگی
لغتنامه دهخدا
یگانگی . [ ی َ/ ی ِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) وحدت . یکتایی : وصیت کنم شما را که خدای عز ذکره را به یگانگی شناسید. (تاریخ بیهقی ). || اتحاد. صمیمیت . خلوص . یکرنگی : بزرگ عیبی بود که این محمود به یگانگی از سرا بجست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 656).درصفت ی...
-
هارپالوس
لغتنامه دهخدا
هارپالوس . (اِخ ) یکی از چهار دوست اسکندر، و اسکندر پس از اینکه فیلیپ کشته شد آنان را مورد اعتماد قرار داد. هارپالوس که از اهالی مقدونیه بود در زمان فیلیپ چون از اسکندر جانبداری میکرد تبعید شد. اسکندر برای پاداش این صمیمیت بعد از فوت «مازه » هارپالوس...
-
یکرنگی
لغتنامه دهخدا
یکرنگی . [ ی َ / ی ِ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت یکرنگ . دارای یک رنگ بودن . مقابل دورنگی : زاویه هرچند صفت تنگی آرد از روی جنسیت و اتحاد یکرنگی دارد. (سندبادنامه ص 107). || کنایه از اخلاص مندی و یک جهتی و دوستی باشد که در آن شائبه ای از نفاق و ساخت...
-
مصافات
لغتنامه دهخدا
مصافات . [ م ُ ] (ع مص ) مصافاة. (ناظم الاطباء). رجوع به مصافاة شود. با هم دوستی کردن . با کسی دوستی به اخلاص داشتن . (یادداشت مؤلف ). با کسی دوستی ویژه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دوستی کردن با کسی به پاکی . || (اِمص ) دوستی خالص...
-
دودستی
لغتنامه دهخدا
دودستی . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی از کوزه و سبو. (ناظم الاطباء)(از لغت فرس اسدی ). سبوی سرفراخ . (صحاح الفرس ). غولین . (از لغت فرس اسدی ذیل ماده ٔ غولین ) : عشقش به دودستی آب می دادوز کوره ٔ عشق تاب می داد. نظامی .|| دودسته . بازه . چوبدستی . (یادد...