کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صليب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عود صلیب
لغتنامه دهخدا
عودصلیب . [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب . رجوع به عودالصلیب شود : نیاز را بکف و کلک تو علاج کنندچنانکه عارضه ٔ صرع را به عود صلیب . ادیب صابر.اثر عود صلیب و خط ترساست خطاور مسیحید، که در عین خطایید همه . خاقانی .فلک چو عود صل...
-
جستوجو در متن
-
صلیبی شکل
لغتنامه دهخدا
صلیبی شکل . [ ص َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل صلیب . همانند صلیب . رجوع به صلیب شود.
-
خاج پرستی
لغتنامه دهخدا
خاج پرستی . [ پ َ رَ ] (حامص مرکب )صلیب پرستی . مسیحیت . رجوع به صلیب و صلیب پرست شود.
-
صلب
لغتنامه دهخدا
صلب . [ ص ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ صَلیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صلیب شود.
-
صلبان
لغتنامه دهخدا
صلبان . [ ص ُ ] (ع اِ)ج ِ صلیب . (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به صلیب شود.
-
صلیبی
لغتنامه دهخدا
صلیبی . [ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به صلیب . قوم نصاری . (غیاث اللغات ). ترسا. عیسوی . خاج پرست . زناردار. || بشکل صلیب . مانند صلیب : صلیبی دو گیسوی مشکین کمنددر آن مهره آورده با پیچ و بند.نظامی .
-
خاج پرست
لغتنامه دهخدا
خاج پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) صلیب پرست . پرستنده ٔخاج . ترسا. صلیبی . عیسوی . مسیحی . عیسائی . چلیپاپرست . یکی از اهل تثلیث . رجوع به صلیب و صلیب پرست شود.
-
خاجی
لغتنامه دهخدا
خاجی . (ص نسبی ) نسبت است به خاج و صلیب .
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق َ ] (اِخ ) صلیب ، و آن نام چهار ستاره است پشت نسر طائر. (یادداشت مؤلف ).
-
چهاربخت
لغتنامه دهخدا
چهاربخت . [ چ َ/ چ ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) صلیب . خاج . (یادداشت مؤلف ).
-
چلیپاواری
لغتنامه دهخدا
چلیپاواری . [ چ َ ] (حامص مرکب ) خاج شکلی و وضع صلیبی . (ناظم الاطباء). به شکل چلیپا بودن چیزی .خاج شکلی و چلیپاوشی و صلیب مانندی . شبیه بودن به صلیب در شکل و وضع. و رجوع به چلیپا و چلیپاوار شود.
-
گامه
لغتنامه دهخدا
گامه . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) صلیبی که چهار شاخه ٔ آن به شکل گاما خمیده شود. رجوع به صلیب شکسته شود.
-
دزددان
لغتنامه دهخدا
دزددان . [ دُ ] (اِ مرکب ) سوراخی در دیوار که در وی کلیدان در داخل شود. || زره چفت . || دار و صلیب . (ناظم الاطباء).
-
مشنقة
لغتنامه دهخدا
مشنقة. [ م َ ن َ ق َ ] (ع اِ) محل آویختن . || دار و صلیب . (ناظم الاطباء). آنجا که گناهکاران را آویزند. مولده است . (از محیطالمحیط).
-
تصالیب
لغتنامه دهخدا
تصالیب . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تصلیب . (ناظم الاطباء). نقوش صلیب و نقش هر صورتی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصلیب شود.