کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلوة
لغتنامه دهخدا
صلوة. [ ص َ ل َ وات ْ ] (ع اِ) درود. رجوع به صَلَوات شود.
-
صلوة
لغتنامه دهخدا
صلوة. [ ص َ لات ْ ] (ع اِ) رجوع به صلاة شود.
-
صلوة
لغتنامه دهخدا
صلوة. [ ص َ لات ْ ] (معرب ، اِ) کنیسه ٔ جهودان است و اصل آن در عبرانی صلوتااست . ج ، صلوات . (منتهی الارب ). رجوع به صلوات شود.
-
واژههای همآوا
-
سلوت
لغتنامه دهخدا
سلوت . [ س َل ْ وَ ] (ع اِمص ) بیغمی . (غیاث ) (دهار) (آنندراج ). خرسندی . (دهار) (مهذب الاسماء). سلوة اسم است از تسلی . (منتهی الارب ) : نه ز دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت . خاقانی .بخوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجاکه اشکم چو...
-
سلوط
لغتنامه دهخدا
سلوط. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل . دارای 1044 تن سکنه آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت گله داری و دارای راه ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
صلات
لغتنامه دهخدا
صلات . [ ص َ ] (ع اِ) رجوع به صلاة و صلوة شود.
-
ظهرین
لغتنامه دهخدا
ظهرین . [ ظُ رَ ] (ع اِ) نماز ظهر و عصر. رجوع به صلوة شود.
-
نمازگزار
لغتنامه دهخدا
نمازگزار. [ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلی . پابند صلوة. (آنندراج ). آنکه نماز خواند. نمازکن . نمازگر. (فرهنگ فارسی معین ). نمازی . اهل طاعت و عبادت .
-
صلوات
لغتنامه دهخدا
صلوات . [ ص َ ل َ ] (ع اِ) کنائس جهودان . اصل آن به عبرانی صَلوتا است . (منتهی الارب ) (المعرب جوالیقی ص 211). کنشت . کنیسه . رجوع به صلوة شود.
-
اوابین
لغتنامه دهخدا
اوابین . [ اَ وْ وا ] (ع ص ،اِ) ج ِ اَواب در حالت نصبی و جری . نیک توبه کاران .- صلوة الاوابین ؛ نماز چاشت . (ناظم الاطباء).
-
قرآن فجر
لغتنامه دهخدا
قرآن فجر. [ ق ُرْ ن ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلوة فجر. نماز بامداد : و قرآن الفجر اًن َّ قرآن َ الفجر کان مشهوداً. (قرآن 78/17).
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ لا ] (ع ص ، اِ) مؤنث اول . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). نخستین . (مهذب الاسماء). || این جهان . مقابل اخری . آخرت . (مهذب الاسماء).- صلوة اولی ؛ نماز ظهر. رجوع به اول شود.
-
حاضرة
لغتنامه دهخدا
حاضرة. [ ض ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حاضر. || شهر. خلاف بادیة. (منتهی الارب ). ده . روستا. || گوش فیل . (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) صلوة حاضرة؛ نماز شخص غیرمسافر.