کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صله ٔ رحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص َل ْ ل َ ] (ع اِ) پوست یا پوست خشک ناپیراسته . || کفش . || زمین یا زمین خشک یا زمین بی باران در میان دو زمین باران رسیده . || بانگ میخ و مانند آن وقت فروبردن در چیز سخت . || باران فراخ بسیار. || باران کم و پریشان که یک یک افتد. از لغات اضداد...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (اِخ ) ابن اشیم ، مکنی به ابی الصهباء.وی یکی از زهاد است . صاحب صفة الصفوة در ترجمه ٔ وی از ثابت بنانی آرد: صلةبن اشیم بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد، در آن حال جوانانی که سرگرم لهو و لعب بودند بر او می گذشتند، صلة می گفت : مرا خ...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (اِخ )ابن حارث غفاری . بخاری و ابن حبان و ابن سکن گویند:او را صحبتی بوده است . بغوی گوید: به مصر سکونت جست . ابن سکن آرد: حدیث او نزد مصریان اسنادی نیک دارد.ابن یونس گوید: شاهد فتح مصر بود. (الاصابة فی تمییزالصحابه ج 3 ص 253). رجوع ب...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (ع مص ) صِلَت .پیوستن . (غیاث اللغات ) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ) ضدفصل . پیوسته شدن . || احسان کردن کسی را به مالی . (اقرب الموارد). || عطا دادن . (غیاث اللغات ). || (اِ) عطیه . جایزه . احسان . انعام . ج ، صلات : این بوالقاسم کنیزک ...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِل ْ ل َ ] (ع اِ) بانگ میخ و مانند آن وقت فروبردن در چیز سخت . (منتهی الارب ).
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ُل ْ ل َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب و جز آن . || بوی ناخوش . || بوی بد گوشت تر و سطبری آن . (منتهی الارب ).
-
صله دادن
لغتنامه دهخدا
صله دادن . [ ص ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) جایزه دادن . پاداش دادن . احسان کردن . اجازه . رجوع به صلت و صله شود.
-
جستوجو در متن
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رَ ح ِ ] (ع اِ) رَحْم . رِحْم . زهدان و آن مؤنث است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جای کودک در شکم و آن را زهدان گویند. (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (لغت فرس اسدی ) (دهار). زهدان . (ترجمان ا...
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ ] (ع اِمص ) صله ٔ رحم و خیر و نیکوئی . (منتهی الارب ). اسم مصدر است از مصدر بَل ّ به معنی صله ٔ رحم کردن : هو یراعی بلال ؛ او صله ٔ رحم را به جای می آورد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَل ّ در معنی مصدری شود.
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ج َذْ ذا ] (ع ص ، اِ) رحم بریده و غیرموصول . (آنندراج ). رحم جذاء؛ رحم بریده و غیرموصول . (منتهی الارب ). رحم قطع شده که صله ٔ آن را بجا نیاورده باشند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بریده . مقطوع . (از اقرب الموارد). و به این معنی است گفت...
-
کاشد
لغتنامه دهخدا
کاشد. [ ش ِ ] (ع ص ) بسیار کسب و ورزش . کسب کننده ٔ بکوشش جهت عیال . (ناظم الاطباء). || صله ٔ رحم کننده . آمیزنده ٔ میان خویشان . ج ، کُشُد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َ ] (ع ص ) ماده شتری که به سه انگشت دوشیده شود. (منتهی الارب ). ج ، کُشُد. || ناقه ٔ تنگ سوراخ پستان . || ناقه ٔ کوتاه سرپستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، کُشُد. || ورزنده ٔ بکوشش جهت عیال . (منتهی الارب ). ج ، کُشُد...
-
مخلوقات
لغتنامه دهخدا
مخلوقات . [ م َ ] (ع اِ) آفریدگان و خلایق و جانوران و موجودات . (ناظم الاطباء): ایزد توانا که آفریننده ٔ کل مخلوقات است قطع صله ٔ رحم را از رذایل ... شمرده . (عالم آرا). رجوع به مخلوق شود.
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ باردار. ج ، عِقاق . || ج ِ عَقوق . (منتهی الارب ). ج ِ عقوق ، و جمع آن عِقاق است .(از اقرب الموارد). || بمعنی عُقَق و عاق . رجوع به عُقَق شود. || دشمنان دور. || قطعکنندگان صله ٔ رحم . (از اقرب الموارد).