کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صلاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است . وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است . وی به سال 1015 هَ . ق . تولد و به سال 1070 درگذشت . (الاعلام زرکلی ج ص 434)...
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفه ٔ بزرگ قرن هشتم هجری . او راست : انیس الطالبین و عدة السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است . نسخه ای از این کتاب در کتابخانه ٔ دهخدا موجود است .
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) نام مکه شرفهااﷲ تعالی است . (منتهی الارب ). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء).
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) نیکی . ضد فساد که تباهی باشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ضد فساد. (مهذب الاسماء). عَبش . عَبَش . (منتهی الارب ). مصلحت . بسامانی : خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن . (تاریخ بیهقی چ ...
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ابن صلاح
لغتنامه دهخدا
ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) نجم الدین ابوالفتوح احمدبن محمد. حکیم و طبیب ایرانی ، اصلاً از مردم همدان و پرورش او به بغداد بوده و از بغداد به دمشق هجرت کرده و تا آخر عمر بدانجا بزیسته است . وفات او بعد از 540 هَ .ق . است . او راست مقاله ای در شکل...
-
ابن صلاح
لغتنامه دهخدا
ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) تقی الدین ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان نصری شهرزوری . اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش از فقها بوده . تقی الدین نزد پدر فقه آموخت و هم بموصل در خدمت دانشمندان آنجا کسب علوم دیگر کرد، آنگاه بخراسان رفت و از روات ...
-
صلاح اندیشیدن
لغتنامه دهخدا
صلاح اندیشیدن . [ ص َ اَ دَ ] (مص مرکب ) خیرخواهی کردن . خیر اندیشیدن . تدبیر.نصیحت کردن . رجوع به صلاح اندیش و رجوع به صلاح شود.
-
صلاح پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
صلاح پذیرفتن . [ ص َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بسامان شدن . درست شدن . آراسته شدن : متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد. (گلستان ).
-
صلاح دانستن
لغتنامه دهخدا
صلاح دانستن . [ ص َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) مصلحت جستن . خیرخواهی کردن . رجوع به صلاح و صلاح اندیشیدن شود.
-
صلاح دیدن
لغتنامه دهخدا
صلاح دیدن .[ ص َ دی دَ ] (مص مرکب ) مصلحت دیدن . مناسب دانستن . موافق رأی و عقل دیدن چیزی یا کاری را : چو پای صید را در دام خود دیددر آن جنبش صلاح آرام خود دید. نظامی .رجوع به صلاح و صلاح دانستن شود.
-
صلاح صفدی
لغتنامه دهخدا
صلاح صفدی . [ ص َ ح ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین صفدی شود.
-
صلاح فریدون
لغتنامه دهخدا
صلاح فریدون . [ ص َ ف ِ ](اِخ ) ابن القونیوی . رجوع به صلاح الدین زرکوب شود.
-
صلاح کردن
لغتنامه دهخدا
صلاح کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن . رای زدن . تدبیر کردن : اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم . (قصص الانبیاء). رجوع به صلاح شود.