کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صقرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ رَ ] (ع اِمص ) سخت نرم تابش آفتاب . (منتهی الارب ). تبش آفتاب و سختی آن . (مهذب الاسماء). || (مص ) گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ ق َ رَ ] (ع اِ) آب باقی مانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان . (منتهی الارب ).
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ ق ِ رَ ] (ع ص )امراءة صقرة؛ زن تیزفهم سخت بینائی . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
صغرة
لغتنامه دهخدا
صغرة. [ ص َ غ َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاغر. (منتهی الارب ). رجوع به صاغر شود.
-
صغرة
لغتنامه دهخدا
صغرة. [ ص ِ رَ ] (ع ص ) کوتاه تر: یقال : انا من صغرتهم ؛ ای اصغرهم و کذا انا من الصغرة. (منتهی الارب ).
-
ثغرة
لغتنامه دهخدا
ثغرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) یک بُنه ثَغر.
-
ثغرة
لغتنامه دهخدا
ثغرة. [ ث ُ رَ ] (ع اِ) موی بغل . || مغاکچه ٔ سینه ٔ شتر که جای نحر است . || مغاک سینه و چال گردن . مغاک گلو و چنبر گردن . مغاکی که میان سینه و شکم باشد. (غیاث اللغة از شرح نصاب و کنز). || گو بالای سینه ٔ اسب . || کرانه ٔ زمین . || راه نرم و هموار. ج...
-
جستوجو در متن
-
توش
لغتنامه دهخدا
توش . [ ت َ وَ / وِ ] (اِمص ، اِ) تبش و تابش و حرارت و گرمی .(ناظم الاطباء). تبش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): التمشی ؛ رفتن توش شراب و آنچه بدان ماند در اندامها. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی از یادداشت ایضاً): صقره ؛توش آفتاب و سختی آن . (ربنجنی از یا...
-
بض
لغتنامه دهخدا
بض . [ ب َض ض ] (ع ص ، اِ) مرد تنگ پوست آگنده گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شیر ترش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ماست . جغرات . صَقرَه . (یادداشت مؤلف ). || عطیه ٔ اندک . (منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
تکریز
لغتنامه دهخدا
تکریز. [ ت َ ] (ع مص ) افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً)؛ افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عبارة الاساس : کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه . و یقال : کرزالرجل صقره ؛ اذا خاط ...
-
ماست
لغتنامه دهخدا
ماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرا...