کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفی قلی بیگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفی قلی بیگ
لغتنامه دهخدا
صفی قلی بیگ . [ ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: صفی قلی بیگ چرکس ولد قراخان . ایشان از اعاظم چرکسند. والد ایشان بوسیله ٔ حسن خدمات بیگلربیگی شیروان شده بعد از آن معزول شده استرآباد به او عنایت شد در آن حین خبطی بدماغ او راه یافته خود را کشت . اخل...
-
صفی قلی بیگ
لغتنامه دهخدا
صفی قلی بیگ . [ ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: صفی قلی بیگ خلف مرحمت پناه محمدعلی بیگ مرحوم مدتی کرک یراق پادشاه قدردان شاه عباس ماضی بود، بعلت قابلیت بمرتبه ٔ مصاحبت و مجالست سربلند گردیده و زیاده بر امرای عظام قرب بهم رسانید. بعد از فوت آن پاد...
-
صفی قلی بیگ
لغتنامه دهخدا
صفی قلی بیگ . [ ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: ولد ملک سلطان جارچی باشی . ملک سلطان از رستاق اصفهان بود بوسیله ای ملازم شاه عباس ماضی شده ، رفته رفته بسبب حسن خدمات و رشد، جارچی باشی شده کمال اعتماد داشت چنانچه در مصلحتها دخیل بود. صفی قلی بیگ م...
-
صفی قلی بیگ
لغتنامه دهخدا
صفی قلی بیگ . [ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: صاحب جمع هیمه خانه نواب اشرف از قبیله ٔ اتراک است . در تمشیت امر مذکور چنانچه پسند خاطر باشد سعی می نماید و در کاردانی و حساب فهمی مشهور و معروف است . چون پسر قابلی داشت خدمت خود را جهت او استدعا نمود...
-
واژههای مشابه
-
هم صفی
لغتنامه دهخدا
هم صفی . [ هََ ص َ ] (حامص مرکب ) هم صف بودن . در شمار گروهی قرار گرفتن : هم صفی به که با سپاه کرم بخل را هم صفی نمی شاید.خاقانی .
-
شاه صفی
لغتنامه دهخدا
شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) ششمین پادشاه از خاندان صفویه . رجوع به صفی (شاه ) شود.
-
شاه صفی
لغتنامه دهخدا
شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران . رجوع به صفی شود.
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان . در 14هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 7هزارگزی شمال شوسه ٔ رفسنجان به یزد. دارای 48 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . در 40هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان . دارای 16 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از بخش ابرقو شهرستان یزد. در 25هزارگزی جنوب باختری ابرقو و 2500گزی جنوب راه صدیق آباد به ابرقو. جلگه . معتدل . مالاریائی . دارای 223 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه ، تره بار. شغل اهالی زراعت . صنایع دستی...
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . در 55هزارگزی شمال شوسه ٔ کوهپایه به اصفهان . کوهستانی . معتدل . دارای 110 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، کتیرا. شغل اهالی زراعت . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1...
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . 2هزارگزی باختر بم ، کنار شوسه ٔ بم به کرمان . جلگه . سردسیر. دارای 142 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، خرما، پنبه . شغل اهالی زراعت . راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
صفی آباد
لغتنامه دهخدا
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 15000گزی جنوب خاوری اسفراین . جلگه . معتدل . سکنه آن 33 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بنشن ، پنبه . شغل اهالی زراعت و مالداری . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ...