کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفویه
لغتنامه دهخدا
صفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آنان منقرض شد. بازماندگان این خاندان چند سالی دیگر هم در بعضی ولایات مخصوصاً مازندران مختصر...
-
جستوجو در متن
-
صوفاوین
لغتنامه دهخدا
صوفاوین . (اِخ ) تلفظی است در صفوی (صفویه ). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 4 ص 38 و صفویه شود.
-
قیلیچ قورچیسی
لغتنامه دهخدا
قیلیچ قورچیسی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قورچی شمشیر. شمشیردار (صفویه ). (فرهنگ فارسی معین از سازمان صفویه ص 87). نام دسته ای از قورچیان حکومت صفویه . رجوع به قورچی و سازمان اداری حکومت صفویه ص 78 شود.
-
وقایعنویسی
لغتنامه دهخدا
وقایعنویسی . [ وَ ی ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل وقایعنویس .وقایعنگاری . || منصبی مهم به روزگار صفویه . رجوع به تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفویه شود.
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) یکی از ایلات هفتگانه ٔ ترک ، در سپاه صفویّه . رجوع به استاجلو شود.
-
شاه اسماعیل اول
لغتنامه دهخدا
شاه اسماعیل اول . [ اِ ل ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ صفویه . رجوع به اسماعیل اول شود.
-
شاه اسماعیل دوم
لغتنامه دهخدا
شاه اسماعیل دوم . [ اِ ل ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) از شاهان صفویه . رجوع به اسماعیل دوم شود.
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) یکی از ابنیه و آثار سلاطین صفویه در شهر اصفهان .
-
صفویان
لغتنامه دهخدا
صفویان . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) جمع صفوی . رجوع به صفویه شود.
-
کاکا
لغتنامه دهخدا
کاکا. (اِخ ) از شعرای دوره ٔ صفویه است . (تاریخ ادبیات ادوارد براون ص 88).
-
نمکدان
لغتنامه دهخدا
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) نام بنائی است از دوره ٔ صفویه در اصفهان . این بنا را ظل السلطان ویران کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
سارو اصلان
لغتنامه دهخدا
سارو اصلان . [اَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) لغّةً بمعنی شیر زرد. || لقب گونه ای که در عهد صفویه به امرا میدادند.
-
سلطان جنید
لغتنامه دهخدا
سلطان جنید. [ س ُ ج ُ ن َ ] (اِخ ) از دودمان صفوی و جد شاه اسماعیل صفوی میباشد. رجوع به صفوی و صفویه شود.
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ](اِخ ) (میر...) از وزراء و حکام مازندران در دوره ٔ صفویه . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 186).