کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت . || فرود آمدن گروهی از اشخاص . || زدن مرغ هر دو بازو را که آواز برآید. || فروهشته شدن زهدان از بچه ٔ ناقه تا اینکه بمیرد بچه . || رفتن و سیر کردن . || فراز کردن در را. || گشادن در را. از لغات...
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) آخر دماغ . || کرانه ٔ هر چیزی . || آب زرد که از چرم نو که بر آن آب ریخته باشند برآید. || بوی دباغ . || چرم ناپیراسته که از آن این آب تراود. || آب که در مشک نو بوی گرفته و زرد شده باشد. || آب که در مشک نو کرده بجنبانند تا زرد ...
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ِ ] (ع اِ) یک در دروازه . (منتهی الارب ).
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ُ ] (ع اِ) کرانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
صفق
لغتنامه دهخدا
صفق . [ ص ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ صَفوق است . رجوع به صفوق شود.
-
واژههای همآوا
-
سفق
لغتنامه دهخدا
سفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
صفغ
لغتنامه دهخدا
صفغ. [ ص َ ] (ع مص ) صفوف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
صفقی
لغتنامه دهخدا
صفقی . [ ص ِ ف ِق ْ قا ] (ع اِ) بمعنی صَفق است . (منتهی الارب ). رجوع به صفق شود.
-
صافق
لغتنامه دهخدا
صافق . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَفْق ، به معنی دست بر دست دیگری زدن در بیع.
-
خریدگی
لغتنامه دهخدا
خریدگی . [ خ َ دَ / دِ ] (حامص ) بیع.ابتیاع . خرید. (ناظم الاطباء). صفق . (منتهی الارب ).
-
دودست زدن
لغتنامه دهخدا
دودست زدن . [ دُ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) برهم زدن دو دست از روی نشاط و خوشحالی . چپه زدن صفق . دستک زدن . (از یادداشت مؤلف ). || دست افشانی کردن . کنایه از خوشحالی کردن است . (از آنندراج ).
-
چپک
لغتنامه دهخدا
چپک . [ چ َپ َ ] (اِ) چپه . زدن کفی بر کف ِ دیگر به نشانه ٔ نشاطو شادی . کف زدن از شوق و خوشی . دست زدن بعلامت ابرازشوق و نشاط. صفق . رجوع به چپک زدن و چپه زدن شود.
-
خشم فروخوابانیدن
لغتنامه دهخدا
خشم فروخوابانیدن . [ خ َ / خ ِ ف ُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) از عصبانیت دست در کشیدن . عصبانیت یکسو نهادن . (از یادداشت بخط مؤلف ). صفق . (تاج المصادر بیهقی ).