کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرا به سر آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرا به سر آمدن
لغتنامه دهخدا
صفرا به سر آمدن . [ ص َ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن . دود از کله برآمدن : در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم صفرا همی برآید ز انده به سر مرا. ناصرخسرو.رجوع به صفرا شود.
-
جستوجو در متن
-
ریمان
لغتنامه دهخدا
ریمان . [ رَ ی َ ] (ع مص ) فراهم آمدن سر جراحت از به ْ شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فراهم آمدن سر جراحت . (المصادر زوزنی ). || مهربانی کردن . (دهار) (المصادر زوزنی ).
-
سر بسنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
سر بسنگ آمدن . [ س َ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، مأیوس شدن . ناامید شدن .
-
خون جوش زدن
لغتنامه دهخدا
خون جوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن خون . || به هیجان آمدن . غضبناک و خشمگین گشتن . || به سر غیرت آمدن .
-
استحکاک
لغتنامه دهخدا
استحکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استحکاک سر کسی را؛ سر او خاریدن خواستن . به خارش آمدن سر او. (از منتهی الارب ).
-
نوبت آمدن
لغتنامه دهخدا
نوبت آمدن . [ ن َ / نُو ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نوبت رسیدن : درطبع جهان اگر وفائی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران . خیام .- نوبت ِ... آمدن ؛ نوبت آن شدن . هنگام انجام کاری فرارسیدن . مجال و موقع به دست آمدن : چون که آید نوبت شکر نعم اختیارت نیست...
-
جوش آمدن
لغتنامه دهخدا
جوش آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) گرم شدن . بجوشیدن آغاز کردن . بغلیان آمدن . غلیان کردن مایع از حرارت ، چنانکه آب بر سر آتش .- خون به جوش آمدن ؛ کنایه از سخت خشمناک شدن . بهیجان آمدن . بخشم آمدن . || طغیان کردن دریا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- بجوش ...
-
تبلیع
لغتنامه دهخدا
تبلیع. [ ت َ ] (ع مص ) پدید آمدن سپیدی . (زوزنی ). پدید آمدن موی سپید در سر کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پدید آمدن سپیدی در سر موی کسی . (آنندراج ).
-
خوش بر سر پا آمدن
لغتنامه دهخدا
خوش بر سر پا آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ س َ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بظهور آمدن . آشکار شدن . تکوین یافتن در تداول الواط. (از آنندراج ).
-
در سر آمدن
لغتنامه دهخدا
در سر آمدن . [ دَس َ م َ دَ ] (مص مرکب ) از سر به زمین افتادن . لغزیدن بطرف زمین . در اصطلاح امروز، سکندری رفتن . (فرهنگ لغات و اصطلاحات مثنوی ). کب . به سر درآمدن : گفت من بسیار میافتم برودر گریوه وْ راه و در بازار و کوخاصه از بالای کُه تا زیر کوه د...
-
سر بسماع شدن
لغتنامه دهخدا
سر بسماع شدن . [ س َ ب ِ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوجد آمدن . (آنندراج ).
-
بپا اندر آمدن
لغتنامه دهخدا
بپا اندر آمدن . [ ب ِ اَ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بپای اندر آمدن . به زمین خوردن . سرنگون افتادن . لغزیدن و افتادن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : پسر برنشست از بر تخت اوی بپای اندر آمد سر بخت اوی .فردوسی .
-
عجب آمدن
لغتنامه دهخدا
عجب آمدن . [ ع َ ج َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به شگفت آمدن . تعجب کردن . به شگفت ماندن : سختم عجب آید که چگونه بردش خواب آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است . منوچهری .عشق پیرانه سر از من عجبت می آیدچه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.سعدی .
-
هلاک آمدن
لغتنامه دهخدا
هلاک آمدن . [ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) هلاک شدن . کشته شدن . مردن : بسی دیو از تو هلاک آمده ست ز تو مر مرا سر به خاک آمده ست . فردوسی .رجوع به هلاک ، هلاک شدن ، هلاک گردیدن و هلاک گشتن شود.