کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . جلگه و معتدل است . دارای 53 تن و آب آن از قنات است . محصول آنجا غلات ، پنبه ، بنشن . شغل اهالی زراعت ، گله داری . راه مالرو دارد. قشلاق عده ای از ایل به فدادی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (اِخ ) لقب علی علیه السلام است ، و درتداول این لقب غالباً بدنبال حیدر آید : روشن و صافی و بی قرار تو گفتی هست مگر ذوالفقار حیدر صفدر. مسعودسعد.شیر خدا و صفدر میدان و بحر جودجان بخش در نماز و جهانسوز در وغا. سعدی .رجوع به حیدر صفدر شو...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ] (نف مرکب ) از هم درنده ٔ صف . (غیاث اللغات ). شکننده ٔ صف . برهم زننده ٔ صف لشکر در روز جنگ : گردون سازد همیشه کارت نیکوزیرا چون تو ندید شاهی صفدر. فرخی .که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .به س...
-
صفدر
لغتنامه دهخدا
صفدر. [ ص َ دَ ](اِخ ) یکی از شعرای هندوستان و از اهالی بلگرام بروایتی ساندی است . و در فرخ آباد درگذشته ، از او است :چشم دارم که روم جانب سلطان نجف سرمه ٔ دیده کنم خاک بیابان نجف .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واژههای مشابه
-
صفدر جنگ
لغتنامه دهخدا
صفدر جنگ . [ ص َ دَ رِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنصورخان و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن صفدر حسینی . رجوع به جمال الدین اسدآبادی شود.
-
صفدار
لغتنامه دهخدا
صفدار. [ ص َ] (نف مرکب ) دارنده ٔ صف . دارنده ٔ لشکر : شاه محمود سیف دولت و دین شه صفدار و خسرو صفدر.مسعودسعد.
-
صفدری
لغتنامه دهخدا
صفدری . [ ص َ دَ ] (حامص مرکب ) دریدن صف . شکافتن صف . بهم زدن صف روز نبرد : سروری بی بلا بسر نشودصفدری بی مصاف برناید. خاقانی .رجوع به صف و صفدر شود.
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دَ / دِ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل دریدن . (برهان ) (جهانگیری ). حاصل بالمصدر دریدن آمده است . (آنندراج ). || (فعل امر) امر از دریدن به معنی پاره کردن . (از جهانگیری ) (از برهان ). || (نف مرخم ) مخفف درنده . پاره کننده . اما در این معنی همیشه بصورت ت...
-
ستونه کردن
لغتنامه دهخدا
ستونه کردن . [س ِ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موج زدن : سبک زبانه زند ناگه و ستونه کندز تیغ و نیزه ٔ سلطان صفدر آتش و آب . مسعودسعد. || حمله کردن : عقابی که از بی پری شد زبون ستونه کند لیک هم بر ستون .خسرو (از آنندراج ).
-
زنگ حیدری
لغتنامه دهخدا
زنگ حیدری .[ زَ گ ِ ح َ / ح ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگ گلابی که قلندران بر کمر بندند. (آنندراج ) : حیدر صفدر علی بن ابی طالب که هست در میان قنبرش گردون چو زنگ حیدری .ملا سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
رایت کش
لغتنامه دهخدا
رایت کش . [ ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رایت کشنده . آنکه رایت را میکشد. آنکه علم را حمل میکند. آنکه لوای لشکر را بدست دارد و میبرد. علمدار. حامل علم . علامت کش : فتح و ظفر هر دو دو رایت کشنددر حشم صفدر طغرلتکین .انوری .
-
شجاع الدوله
لغتنامه دهخدا
شجاع الدوله . [ ش ُ عُدْ دَ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ابن صفدر جنگ از خاندان میرزا ناصر است و در سال 1152 هَ . ق . در لکهنو حکومت کرده و در سال 1167 هَ . ق . درگذشته است . (از معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 444).