کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ] (اِخ ) نام مردی است از بنی کلب . (منتهی الارب ).
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ] (ع اِ) کناره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). || پهلوی مردم . || رخسار مردم . یقال : نظر الیه بصفح وجهه ؛ ای بعرض وجهه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || رخسار شمشیر وپهنای آن . || پهنای هر چیزی . (منتهی الارب ). پهنا. || صفح الجبل ؛ بن کوه...
-
صفح
لغتنامه دهخدا
صفح . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) پهنا، یقال : فی جبهته صفح ؛ ای عرض فاحش . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صفح بنی الهزهاز
لغتنامه دهخدا
صفح بنی الهزهاز. [ ص َ ح ُ ب َ ؟ ] (اِخ ) ناحیتی است از نواحی جزیره ٔ خضراء به اندلس . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
سفح
لغتنامه دهخدا
سفح . [ س َ ] (ع مص ) ریختن خون و آب و اشک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ریزانیدن آب و جز آن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خون ریختن . (دهار). || (اِ) دامن کوه . (دهار). روی کوه یا بن کوه . (آنندراج ). روی کوه یا بن کوه...
-
سفه
لغتنامه دهخدا
سفه . [ س َ ف َه ْ ] (ع اِمص ) سبکی عقل و نادانی . (غیاث ). سبک خردی . ناخردمندی . (زمخشری ). سبکی عقل یا بی خردی . ضد حلم و نادانی . (آنندراج ) : او را بدان که دیو جسد را مطیع گشت حکمت سفه شده ست و سعادت شفا شده ست . ناصرخسرو.نه من قرین وجودم سفه بو...
-
سفه
لغتنامه دهخدا
سفه . [ س َ ف َه ْ ] (ع مص )بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن . || هلاک و تباه گردانیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن . (آنندراج ). || بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن . (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
سفه
لغتنامه دهخدا
سفه . [ س َف ْه ْ ] (ع مص ) غالب آمدن و دشنام . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. (تعریفات جرجانی ).
-
جستوجو در متن
-
آمرزگاری
لغتنامه دهخدا
آمرزگاری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) غفران . مغفرت . عفو. صفح . تجاوز. رحمت : جز این کاعتمادم بیاری ّ تُست امیدم به آمرزگاری ّ تُست .سعدی (بوستان ).
-
صفاح
لغتنامه دهخدا
صفاح . [ ص َف ْ فا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از صفح . غفار. صفوح . عفوّ. درگذرنده ٔ گناه . بخشنده ٔ جرم . آمرزگار.
-
صفاح
لغتنامه دهخدا
صفاح . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صفح است . (منتهی الارب ). رجوع بدان لغت شود. || چیزی است شبیه به مسحه که بر رخسار می برآید و بسبب آن رخسار فراخ می گردد و آن در اسب مکروه است . (منتهی الارب ).
-
مکنسه
لغتنامه دهخدا
مکنسه . [ م ِ ن َ س َ / س ِ ] (ع اِ) مکنسة. جاروب : ضمیر منیرش از خاشاک گناه به مکنسه ٔ عفو و صفح مصفی گردان . (تاریخ غازان ص 47). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.