کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعود و نزول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعود و نزول
لغتنامه دهخدا
صعود و نزول . [ ص ُ دُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) برشدن و فرود آمدن . بالا رفتن و پائین آمدن .
-
واژههای مشابه
-
صعود شمالی
لغتنامه دهخدا
صعود شمالی . [ ص ُ دِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب فوق الارض در جانب شمال است .
-
صعود کردن
لغتنامه دهخدا
صعود کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برشدن . برآمدن . بررفتن . ارتقاء. رجوع به صعود شود.
-
جستوجو در متن
-
کراس
لغتنامه دهخدا
کراس . [ ک َ ] (اِ) در اصطلاح خطاطان ، کرسی . (از فرهنگ فارسی معین ) : اصول و ترکیب ، کراس و نسبت ، صعود و تشمیر، نزول و ارسال . (اصول خطوط سته فتح اﷲبن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین ).
-
نزول
لغتنامه دهخدا
نزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب ال...
-
ماکزیموم
لغتنامه دهخدا
ماکزیموم . [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) بالاترین حد ممکن . حداکثر. بیشینه . مقابل مینیموم و حداقل و کمینه . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح ریاضی ) هرگاه در یک فاصله ٔ معینی تابع بطور پیوسته صعود و سپس نزول کند، بزرگتر مقداری را که در این تغییرات می یابد م...
-
درکة
لغتنامه دهخدا
درکة. [ دَ رَ ک َ ] (ع اِ) درکه . منزلت ، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج ، دَرَکات . و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است ، و گویند الجنة درجات و النار درکات . (از اقرب الموارد). پایه ٔ زیرین و طبقه ٔ دوزخ...
-
بارومتر
لغتنامه دهخدا
بارومتر. [ م ِ ] (اِ مرکب ) میزان الهوا. آلتی است که برای اندازه گیری فشارهای جوی و نیز برای تعیین اندازه ٔ ارتفاع کوه ها بکار میرود. اسبابی است که برای نخستین بار بوسیله ٔ توریسلی (توریچلی ) برای تعیین فشار وارده بر سطح آزاد جیوه بکار رفت . و این نو...
-
عروج
لغتنامه دهخدا
عروج . [ ع ُ ] (ع مص ) بلند گردیدن و برآمدن . (از منتهی الارب ). بر آمدن و به بالا برشدن ، و با لفظ «کردن » مستعمل است . (از آنندراج ). به بالا بر شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). به بالا برشدن و به آسمان برشدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بی...
-
زاموم
لغتنامه دهخدا
زاموم . (ع اِ) نام عامیانه ٔ نوعی دمل است که آن را ابوکعیب نیز گویند. (از دائرة المعارف بستانی ). و هم در آن کتاب در ذیل کلمه ٔ ابوکعیب آمده : التهابی است خاص حاصل در غددی که در نواحی گوش انسان قرار دارد و آن را به لاتین شینانکی پرتیدیا یا پاروتیلس ،...
-
صعتر
لغتنامه دهخدا
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه ٔ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه ٔ...
-
بالن
لغتنامه دهخدا
بالن . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) محفظه ٔ کروی شکل توخالی از پارچه یا چرم . گلوله های توخالی از پارچه یا چرم که برای تحقیقات هواشناسی و فضایی و تعیین جهت باد به طبقات بالای جو فرستند و معمولاً این محفظه ها قرمزرنگ است و با دوربین مسیر آن را در روی نقشه ه...
-
هبوط
لغتنامه دهخدا
هبوط. [ هَُ ] (ع مص ) فرودآمدن از بالا. نازل شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). فرود آمدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مقابل عروج . مقابل صعود. فروشدن . به زیر آمدن . || در نشیب و پستی واقع شدن . || به بدی درافتادن . ...