کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعوة
لغتنامه دهخدا
صعوة. [ ص َ وَ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج ، صعو و صعاء و صعوات . (منتهی الارب ). مرغی است برابر گنجشک که سینه ٔ سرخ دارد. (غیاث اللغات ). آبدارک . (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دار...
-
واژههای مشابه
-
صعوه
لغتنامه دهخدا
صعوه . [ ] (اِخ ) یکی از هفت شهرمؤتفکات است و آن ولایتی بود که چون خدا لوط را پیغمبری داد او را بدانجا فرستاد. (تاریخ گزیده ص 35).
-
واژههای همآوا
-
سعوط
لغتنامه دهخدا
سعوط. [ س َ ] (ع اِ) دارو به بینی ریختنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی ). ج ، سعوطات . دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس اس...
-
صعوط
لغتنامه دهخدا
صعوط. [ص َ ] (ع اِ) داروی به بینی ریختنی . (منتهی الارب ).
-
ثاوة
لغتنامه دهخدا
ثاوة. [ وَ ] (ع اِ) میش کلان سال . || گوسفند لاغر. || اندک باقی مانده از بسیار. || ثایه . و نیز رجوع به ثایه شود.
-
جستوجو در متن
-
گواک
لغتنامه دهخدا
گواک . [ گ ُ ] (اِ) صعوه را گویند. (آنندراج ). مرغ کوچکی خاکستری رنگ که در کنار آب نشیند و پیوسته دم جنباند، و به تازی صعوه گویند. (ناظم الاطباء). دم جنبانک .
-
سنگانه
لغتنامه دهخدا
سنگانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) پرنده ای است کوچک که به عربی صعوه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). صعوه و آن مرغی باشد خرد. (از منتهی الارب ).
-
صعو
لغتنامه دهخدا
صعو. [ ص َع ْوْ ] (ع اِ) ج ِ صَعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به صعوة شود. || (مص ) خرد و باریک شدن سرکسی . || بانگ کردن چوزه . (منتهی الارب ).
-
تزندر
لغتنامه دهخدا
تزندر. [ ت َ زَ دَ ] (اِ) مرغکی است که او رابه عربی صعوه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ترند و تژ و صعوه در همین لغت نامه شود
-
سترناک
لغتنامه دهخدا
سترناک . [ س ُ ت ُ ] (اِ) سار. || صعوه و دم جنبانک . (ناظم الاطباء).
-
آبدارک
لغتنامه دهخدا
آبدارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) نام مرغکی است که به عربی صعوه گویند. (از ربنجنی ).
-
صعاء
لغتنامه دهخدا
صعاء.[ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صَعوَة است . رجوع بدان لغت شود.