کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعتری
لغتنامه دهخدا
صعتری . [ ص َ ت َ ری ی ] (ع ص ) مردچابک . || دلاور. || جوانمرد. || شوخ بی باک . (منتهی الارب ). شاطر. سعتری .
-
واژههای مشابه
-
حبق صعتری
لغتنامه دهخدا
حبق صعتری . [ ح َ ب َ ق ِ ص َ ت َ ] (اِ مرکب ) حبق کرمانی . شاه اسفرم . (داود ضریر انطاکی ) (منتهی الارب ). شاهسپرم . سلطان الریاحین . ریحان الملک . حبق ملکی . و صاحب برهان گوید: حبق صعتری و حبق کرمانی ، شاهسفرم است که ریحان باشد و آن را ضیمران نیز گ...
-
واژههای همآوا
-
سعتری
لغتنامه دهخدا
سعتری . [ س َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به سعتر که آویشن فروش را افاده میکند. (الانساب سمعانی ).
-
سعتری
لغتنامه دهخدا
سعتری . [ س َ ت َ ] (ص ) سعترباز است که زن چرمینه باز باشد. (برهان ). سحاقه . (مهذب الاسماء) (دهار). زنی که با آلت چرمین با زن دیگر جماع کند. (غیاث ). رجوع به سعترباز شود. «معلوم نشد که سعتر در این لغت به چه معنی است ، چه سعتر به معنی تره ای که درویش...
-
صاتری
لغتنامه دهخدا
صاتری . [ ت ِ ] (ع اِ) صعتر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به آویشن شود.
-
جستوجو در متن
-
حبق الصعتری
لغتنامه دهخدا
حبق الصعتری . [ ح َ ب َ قُص ْ ص َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) شاه اسپرم . رجوع به حبق صعتری شود.
-
حبق الکرمانی
لغتنامه دهخدا
حبق الکرمانی . [ ح َ ب َ قُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) فرنجمشک . رجوع به حبق صعتری و حبق کرمانی شود.
-
حبق کرمانی
لغتنامه دهخدا
حبق کرمانی . [ ح َ ب َ ق ِ ک ِ ] (اِ مرکب ) شاه اسپرم . (آنندراج ). شاهسفرم . حبق نبطی . حماحم . ریحان (؟). رجوع به حبق صعتری شود.
-
شاه اسفرم
لغتنامه دهخدا
شاه اسفرم . [ اِف َ رَ ] (اِ مرکب ) معرب شاه اسپرم . ریحان ملکی . (ضریر انطاکی ). حبق صعتری . حبق کرمانی . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). ضیمران . (مفاتیح ). و رجوع به شاه اسپرم شود.
-
دم الاخوین
لغتنامه دهخدا
دم الاخوین . [ دَ مُل ْ اَ خ َ وَ ] (ع اِ مرکب ) دم الثعبان . (ناظم الاطباء). خون سیاوشان . (دهار)(مهذب الاسماء). خون سیاوشان ، و آن صمغ درختی است سرخ خالص مایل به بنفش و قوتش مدتها باقی ماند و گویندعصاره ٔ گیاهی سرخ است و از سقوطر و نواحی هند خیزد.(...
-
شاطر
لغتنامه دهخدا
شاطر. [ طِ ] (ع ص ) شوخ . بی باک . (منتهی الارب )، صعتری . سعتری . || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب ). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثة. (المنجد). ج ، شُطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خ...
-
شاه اسپرم
لغتنامه دهخدا
شاه اسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) مرکب از شاه و اسپرم . (برهان قاطع چ معین ). شاه اسپرغم باشد. (از برهان قاطع). رجوع به شاه اسپرغم شود. معرب آن شاهسبرم باشد. (از اقرب الموارد). ونجنک . (برهان ). حبق کرمانی . حبق صعتری . (منتهی الارب ) : شاه اسپرم ...