کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعتر
لغتنامه دهخدا
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه ٔ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه ٔ...
-
واژههای مشابه
-
عسل صعتر
لغتنامه دهخدا
عسل صعتر. [ ع َ س َ ل ِ ص َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ادویه است و محرورین را مضر است . (از مخزن الادویة).
-
صعتر اغریا
لغتنامه دهخدا
صعتر اغریا. [ ص َ ت َ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صعتر بری . اوریقانس اغریا . فاناغس .
-
صعتر ایراقلاوطیقا
لغتنامه دهخدا
صعتر ایراقلاوطیقا. [ ص َ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قونیلا.
-
صعتر بری
لغتنامه دهخدا
صعتر بری .[ ص َ ت َ رِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ندغ .
-
صعتر بستانی
لغتنامه دهخدا
صعتر بستانی . [ ص َ ت َ رِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شطریة .
-
صعتر شامی
لغتنامه دهخدا
صعتر شامی . [ ص َ ت َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه ٔ بری . رجوع به صعترالشامی شود.
-
صعتر فارسی
لغتنامه دهخدا
صعتر فارسی . [ ص َ ت َ رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آویشن شیرازی . آویشن است که رنگ آن بسیاهی گراید.
-
صعتر هراقلیا
لغتنامه دهخدا
صعتر هراقلیا. [ ص َ ت َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی صعتر.
-
واژههای همآوا
-
ساتر
لغتنامه دهخدا
ساتر. (اِخ ) قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حمله ٔ خشایارشا (480 ق . م ) مطیع او نگردیدند و آزادی خود را تا زمان ما [ هرودوت ] حفظ کردند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 748 شود.
-
ساتر
لغتنامه دهخدا
ساتر. [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) پوشنده . (آنندراج ). || پوشش . || روپوش . سرپوش .- ساتر عورت ؛ پوشنده ٔ عورت . عورت پوش .
-
ساطر
لغتنامه دهخدا
ساطر. [ طِ ] (ع ص ، اِ) قصاب . (منتهی الارب ) (المنجد). || ستاره های درجه ٔ دویم مانند اقمار. (ناظم الاطباء).
-
سعتر
لغتنامه دهخدا
سعتر. [ س َ ت َ ] (ع اِ) دوایی است که آن را اوشه گویند. گرم و خشک است در سوم و آن صحرایی و بستانی هردو میباشد. بستانی را مرزه خوانند و آن سبزی باشد که خورند. این لغت را به این معنی در کتب طبی بصاد نویسند تا بشعیر ملتبس نشود و گویند عربی است . (برهان ...