کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرف الدهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صرف الدهر
لغتنامه دهخدا
صرف الدهر. [ ص َ فُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) حوادث و شدائد زمانه . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
هستی صرف
لغتنامه دهخدا
هستی صرف . [ هََ ی ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) وجود مطلق . (ناظم الاطباء). رجوع به هستی آزاد شود.
-
حجر صرف
لغتنامه دهخدا
حجر صرف . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجرالصرف شود.
-
صرف برات
لغتنامه دهخدا
صرف برات . [ ص َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهره ای که شخص بخاطر پرداخت وجه حواله ای که هنوز موعد آن نرسیده از دارنده ٔ آن اخذ می کند.
-
صرف جیب
لغتنامه دهخدا
صرف جیب . [ ص َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح عهد قاجاریه وجهی که برای بخشش شاه با دست خود منظور کنند.
-
صرف شدن
لغتنامه دهخدا
صرف شدن . [ ص َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بکار رفتن . هزینه شدن . خرج شدن : صرف شد آن بدره هوا در هوامفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی .سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر. سعدی .کنون که رغبت خیر است زورطاعت نیست دریغ نقد جوانی ...
-
صرف کردن
لغتنامه دهخدا
صرف کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن . هزینه کردن . خرج کردن . مصرف کردن . نفقه کردن : و یک دینار از آن اثارات بخزانه ٔ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الا که همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91).نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد...
-
صرف نظر
لغتنامه دهخدا
صرف نظر. [ ص َ ف ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) چشم پوشی . اغماض .گذشت . تعمیة. غمض عین . رجوع به صرف نظر کردن شود.
-
صرف الحدیث
لغتنامه دهخدا
صرف الحدیث . [ ص َ فُل ْ ح َ ](ع اِ مرکب ) زیادتی در سخن و آراستگی و آرایش آن بزیادت . مأخوذ از صرف الدراهم که زیادت قیمت بعض آن بر بعض است و کذلک صرف الکلام . و منه الحدیث : من طلب صرف الحدیث ؛ ای تزیینه بالزیادة فیه . (منتهی الارب ).
-
صرف خوار
لغتنامه دهخدا
صرف خوار. [ ص َ خوا / خا ] (نف مرکب )بهره خوار. سودخوار. آنکه صرف پول گیرد : همه صرف خواران صرف منندقباله نویسان حرف منند.نظامی .
-
صرف بیجاده رنگ
لغتنامه دهخدا
صرف بیجاده رنگ . [ ص ِ ف ِ دَ / دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب زعفرانی باشد. (برهان ) : بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ بمن ده که پایم درآمد بسنگ . نظامی .رجوع به صِرف شود.
-
صرف نظر کردن
لغتنامه دهخدا
صرف نظر کردن . [ ص َ ف ِ ن َ ظَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صرف نظر. چشم پوشی . اغماض . تعمیة. غمض عین . رجوع به صرف نظر شود.
-
صرف و نحو
لغتنامه دهخدا
صرف و نحو. [ ص َ ف ُ ن َح ْوْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو علمند از علوم ادبی که در تداول با یکدیگر ذکر می شوند. رجوع به کلمه ٔ صرف و کلمه ٔ نحو شود.
-
صرف همت کردن
لغتنامه دهخدا
صرف همت کردن . [ ص َ ف ِ هَِ م ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) همت بر کاری گماشتن . صرف وقت کردن در پی کاری . کوشش کردن در چیزی یا در پی چیزی .