کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صرافت
لغتنامه دهخدا
صرافت . [ ص َ ف َ ] (ع مص ) سره کردن . (غیاث ). خالص کردن . (غیاث ). معاوضه و مبادله ٔ هر چیز. (ناظم الاطباء). || خالص بودن . (غیاث ). || (اِمص ) در تداول فارسی ، توجه . میل : بصرافت طبع؛ بمیل خود. از صرافت کاری افتادن ؛ آن را فراموش کردن .
-
واژههای همآوا
-
سرعفة
لغتنامه دهخدا
سرعفة. [ س َ ع َ ف َ ] (ع مص ) نیکو پرورش دادن کودک : سرعفت الصبی ؛ نیکو ساختم غذای کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک پروردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
دو
لغتنامه دهخدا
دو. [ دَ / دُو ] (اِمص ) رفتن به شتاب . گام برداشتن بشتاب . اسم مصدر از دویدن . تک . عَدْو. جمز. مقابل قدم و یورتمه و غیره . تاخت . راه رفتن بسرعت . دویدن . (یادداشت مؤلف ). عَدْو. رفتار با سرعت .- امثال : از اسب دو از صاحبش جو . (یادداشت مؤلف ). ن...