کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صراری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری . [ ص َرْ را ری ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به کفشهای صرارة یعنی صدادار در هنگام راه پیمودن انسان . (سمعانی ).
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری . [ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. وی از عبداﷲبن عبدالرحمان بن حسین از عطأبن ابی ریاح روایت دارد،و یزیدبن هاد و بکربن مصر از او. و برخی پدر او را ابراهیم آورده اند و ابن ماکولا گوید عبداﷲ درست است و نسب او محمدبن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب صرا...
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری . [ص ِ ] (ص نسبی ) منسوب به صِرار موضعی نزدیک مدینة.
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری .[ ص َ ری ی ] (ع اِ) کشتیبان . (تفلیسی ) (منتهی الارب ). || ج ِ صاری . ج ، صراریون . (منتهی الارب ).
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری .[ ص َرْ را ری ی ] (اِخ ) ابوالقاسم بکربن فضل بن موسی غالی صراری . ازمقدام بن داود روایت دارد. (سمعانی ).
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری .[ ص َرْ را ری ی ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن بکربن فضل . فرزند صاحب ترجمه ٔ آتی است . از سعیدبن هاشم بن مرثد و طبقه ٔ وی روایت کند. ابوکامل بصری گوید از وی حدیث نوشتم . ابن ماکولا نیز وی را یاد کرده است . (سمعانی ).
-
واژههای همآوا
-
سراری
لغتنامه دهخدا
سراری . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سُرّیّة، بمعنی کنیز : جمعی از جواری و سراری پدرش در آن قلعه بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). کنیزکی از جمله ٔ سراری با خویشتن برده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چنگیزخان را از خواتین و سراری فرزندان ذکوراً و اناثاً بسیار بودند. (...
-
جستوجو در متن
-
صراریون
لغتنامه دهخدا
صراریون .[ ص َ ری یو ] (ع اِ) ج ِ صراری . کشتی بانان . (از منتهی الارب ). || ج ِ صاری . رجوع به صاری شود.
-
کشتیبان
لغتنامه دهخدا
کشتیبان . [ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ناخدا.فرمانده کشتی . ملاح . معلم کشتی . (ناظم الاطباء). صراری . (حبیش تفلیسی ) (مهذب الاسماء). صاری . عدولی . نوتی .(منتهی الارب ). سَفّان . (یادداشت مؤلف ) : نخست کشتیبان دست هرثمه بگرفت و بجست و به آب ان...