کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صرار
لغتنامه دهخدا
صرار. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صرورة. (منتهی الارب ).
-
صرار
لغتنامه دهخدا
صرار. [ ص َ/ ص ِ ] (اِخ ) رودباری است به حجاز. (منتهی الارب ).
-
صرار
لغتنامه دهخدا
صرار. [ ص َرْ را ] (ع اِ) تزدک . (ربنجنی ). جَزد. (دستور اللغة). زنجره . زَلَّه .چیک . (تحفه ). صَرّارَه . و این غیر صراراللیل است .
-
صرار
لغتنامه دهخدا
صرار. [ ص ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ). گفته اند صرار موضعی است در سه میلی مدینه بر طریق عراق . (قول خطابی ) (معجم البلدان ). آبی است در حرّه ٔ شرقیه . (منتهی الارب ). نصر گوید: آبی است قرب مدینه که در زمان جاهلیت حفر کرده اند، و...
-
صرار
لغتنامه دهخدا
صرار. [ ص ِ ] (ع اِ) رشته که بر پستان اشتر بندند. پستان بند ناقه . ج ، اَصِرَّة. (منتهی الارب ). || جایهای بلند. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س َ ] (اِخ ) وادیی است در بطن حله . (منتهی الارب ).
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س َ ] (ع اِ) گزین نسب و خالص آن . || غوره ٔ خرما. || سرارالوادی ؛ بهترین جای وادی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س ِ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ).
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س ِ ] (اِخ ) وادیی است که صنعا را می شکافد و گاهی که باران آید آب در آن فزون شود و در سنوان ریزد و دریاچه مانندی شود. (از معجم البلدان ).
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س ِ ] (ع اِ) شکنهای کف دست و پیشانی و اَسِرّة جمع آن است . (منتهی الارب ). خط پیشانی و کف دست . ج ، اسراء، اسره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || آنچه بریده شود از ناف کودک . || آخرین شب از ماه . (منتهی الارب ) . محاق : محاق و وقت پنهانی نو...
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [ س ِ ] (ع مص ) با کسی راز گفتن . (مجمل اللغة). مسارة. با کسی راز کردن . (المصادر زوزنی ) : صد نشان است از سرار و از جهارلیک بس کن پرده زین هم برمدار. مولوی .تا به ما ما را نماید آشکارکه چه داریم از عقیده در سرار.مولوی .
-
سرار
لغتنامه دهخدا
سرار. [س ِ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد عقیم . (منتهی الارب ).
-
ثرار
لغتنامه دهخدا
ثرار. [ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ ثَرة و ثرة.