کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صدو
لغتنامه دهخدا
صدو. [ ص َدْوْ ] (ع مص ) دست بر دست زدن چندان که آواز برآید. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
سدو
لغتنامه دهخدا
سدو. [ س َدْوْ ] (ع مص ) دراز کردن دست را بسوی کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بازی کردن بچهارمغز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازی کردن کودک به گردو. (اقرب الموارد). || گام فراخ نهادن ناقه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
-
جستوجو در متن
-
ژی
لغتنامه دهخدا
ژی . (اِ) آبگیر. آبدان . شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان ). غفچی . کوژی . تالاب . غدیر. اوشال . ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه ٔ جوی باشد : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم صدو بر هر مژه ای ...
-
جبرائیل الکحال
لغتنامه دهخدا
جبرائیل الکحال . [ ج ِ لُل ْ ک َح ْ حا ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عمر مکنی به ابومعشر و ملقب ببلخی و مأمونی . وی کحال و از خاصان دربار مأمون خلیفه ٔ عباسی بود که در ماه هزار درهم حقوق میگرفت . مأمون دست او را سبک میشمرد و هر روز صبح اولین کسی که بحضور...
-
کاتوکامبرزی
لغتنامه دهخدا
کاتوکامبرزی . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (صلح ) نام عهدنامه ٔ صلح (3 آوریل 1559) که پس از شش جنگ که بین خاندان فرانسه و اطریش درگرفت برقرار شد.آلبرماله نویسد: بموجب معاهده ٔ مذکور که پادشاه اسپانیا و فرانسه و انگلیس و امپراطور آلمان در آن شرکت جستند شاه فرانس...
-
باب الجوامع
لغتنامه دهخدا
باب الجوامع. [ بُل ْ ج َ م ِ ] (اِخ ) مسجدی است به قاهره : و در میان بازار مسجدیست که آنرا باب الجوامع گویند و آنرا عمروعاص ساخته است ، بروزگاری که از دست معاویه امیر مصر بود و آن مسجد بچهار صد عمود رخام قائم است و آن دیوار که محراب بر اوست سرتاسر تخ...
-
حر عاملی
لغتنامه دهخدا
حر عاملی . [ ح ُرْ رِ م ِ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی بن حسین مشغری . در 8 رجب 1033 هَ . ق . در مشغر جبل عامل متولد گردید و تا سن چهل سالگی در کشور سوریه و جبل عامل نزد استادان شیعی تعلیم یافت و دو بار به حج رفت و سپس به عراق و خراسان رهسپارگردید، و ب...
-
کاظم خراسانی
لغتنامه دهخدا
کاظم خراسانی . [ ظِ م ِ خ ُ ] (اِخ ) (آخوند ملا...) آخوندملا محمد کاظم خراسانی عالم محقق و فاضل مدقق از اکابرعلمای امامیه که جامع علوم عقلیه و نقلیه بود و در سال 1255 هَ .ق . در طوس متولد گردید و در بیست و دو سالگی به تهران رفت و علوم عقلیه را از اکا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )ابوالفضل بن بهاءالدوله خلف بن ابوالفضل نصربن حمد. مؤلف تاریخ سیستان آرد: آمدن امیر مأمون ببرونج در ماه جمادی الاولی بسال چهارصدو نودوشش ، آمدن امیر برغش سفهسالار سلطان سنجر به سیستان در آخر ماه صفر و شدن او بپای شارستا...
-
کاظم رشتی
لغتنامه دهخدا
کاظم رشتی . [ ظِ م ِ رَ ] (اِخ ) (سید...) ابن قاسم حسینی گیلانی رشتی حائری از علمای اواسط قرن سیزدهم هجرت و از اکابر تلامذه ٔ شیخ احمد احسائی و بعد از وفات استاد مذکور خود نایب مناب او و در تمامی امور دینیه و مرجع و پیشوای سلسله ٔ شیخیه بوده و تألیف...
-
الموت
لغتنامه دهخدا
الموت . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان ، چه اله عقاب و آموت بمعنی آشیان باشد، و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند آن قلعه را بدین نام خواندند و بکثر...
-
زبور
لغتنامه دهخدا
زبور. [ زَ ] (ع ص ، اِ) نبشته . فعول است بمعنی مفعول . ج ، زبر ککتب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتاب بمعنی مزبور یعنی مکتوب . ج ، زبر. (اقرب الموارد). نبشته . (دهار) (شرفنامه ) (غیاث اللغات ) (شرح قاموس ) (تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ...
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...