کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدق انجام
لغتنامه دهخدا
صدق انجام . [ ص ِ اَ ] (ص مرکب ) آن چه به پایان راست آید. || راست : کلام صدق انجام لولا السلطان لاکل الناس بعضهم بعضاً مؤکد این معنی است . (حبیب السیر).
-
صدق سرا
لغتنامه دهخدا
صدق سرا. [ ص ِ س َ ] (نف مرکب ) راست گو. راست سراینده : نکنم مدح سرائی بدروغ که زبان صدق سرای است مرا.خاقانی .
-
صدق نگار
لغتنامه دهخدا
صدق نگار. [ ص ِ ن ِ ] (نف مرکب ) راست نویس . حقیقت نویس . درست نویس .
-
قدم صدق
لغتنامه دهخدا
قدم صدق . [ ق َ دَ م ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پی و اثر صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کردار نیک پیش فرستاده . || منزلتی بزرگوار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 78).
-
مایه ٔ صدق
لغتنامه دهخدا
مایه ٔ صدق . [ ی َ / ی ِ ی ِ ص ِ ] (اِخ ) کنایه از ابابکربن ابی قُحافه است . (برهان ) (از آنندراج ). ابوبکر صدیق رضی اﷲ عنه . (ناظم الاطباء).
-
ملکی صدق
لغتنامه دهخدا
ملکی صدق . [ ] (اِخ ) (به معنی پادشاه سلامتی ) شهریار سالم و کاهن خدای تعالی بود که نان و شراب از برای خلیل الرحمن آورده و از وی عشر گرفت و این مطلب اشاره به مسیح است که کاهن از رتبه ٔ ملکی صدق بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
خلف صدق
لغتنامه دهخدا
خلف صدق . [ خ َ ل َ ف ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانشین صالح . (یادداشت بخط مؤلف ):رفتم من و فرزند من آمدخلف صدق او را بخدا و بخداوند سپردم .عبدالملک برهانی .
-
صدق اﷲ العلی العظیم
لغتنامه دهخدا
صدق اﷲ العلی العظیم . [ ص َ دَ قَل ْ لا هُل ْ ع َ لی یُل ْ ع َ ](ع جمله ٔ فعلیه ) راست گفت خدای بلند (رتبت ) بزرگ .
-
صدق و صفا
لغتنامه دهخدا
صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خلوص . راستی . حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
استلجاج
لغتنامه دهخدا
استلجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دعوی کردن رخت کسی را. || ستیهیدن در سوگند و کفاره نادادن بگمان صدق . (منتهی الارب ).
-
گنه اندوختن
لغتنامه دهخدا
گنه اندوختن . [ گ ُ ن َه ْ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پی درپی گناه کردن . گناه بسیار کردن : گر نظر صدق را نام گنه می نهی حاصل ما هیچ نیست جز گنه اندوختن .سعدی .
-
سوگند یاد کردن
لغتنامه دهخدا
سوگند یاد کردن . [ س َ / سُو گ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن : بر صدق دعوی خود سوگند یاد کرد. (تاریخ قم ص 300).
-
مجاهدة
لغتنامه دهخدا
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) مجاهدت . مجاهده . با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی . (تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن . (ترجمان القرآن ص 86). || کوشش کردن...
-
مساوقة
لغتنامه دهخدا
مساوقة. [ م ُ وَ ق َ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را در فخر سوق یا در راندن یا درسختی ساق . (منتهی الارب ). مفاخرت کردن با کسی در سوق و راندن که کدام یک شدیدتر و سخت تر است . (اقرب الموارد). با کسی فخر کردن در سختی ساق . (تاج المصادر بیهقی ). || در معنی ا...