کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدفسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قیروان . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دَ ] (ع اِ) غلاف مروارید . صدفه یکی . ج ، اصداف . (منتهی الارب ) (دهار). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است که با حلزون مرادف است و گویند حیوان او مخصوص به حلزون و پوست صلب او مخصوص صدف است و مراد از مطلق صدف مروارید است . درسیم سرد و خشک و سو...
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دَ ] (ع مص ) رانها نزدیک و سمهادور دور نهادن اسب در اندک پیچیدگی در هر دو بند دست . بیرون رویه میل کردن سم ستور جانب راست آن . (منتهی الارب ). از عیوب خلقتی است در اسب و آن نزدیک بودن دو ران و دور بودن دو سم و پیچیدگی از سوی دو بند دست بد...
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دِ ] ((اِخ ) ناحیتی است به یمن . (معجم البلدان ).
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دِ ] (اِخ ) بطنی است از کندة و الحال منسوب اند بسوی حضرموت . (منتهی الارب ).
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دُ ] (ع اِ) بریدگی کوه . || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ).
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص ُ دَ ] (ع اِ) بریدگی کوه . || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . || مرغی است یا نوعی از ددگان . (منتهی الارب ). طائر او سَبعٌ. (قطر المحیط).
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص ُ دُ ] (ع اِ) بریدگی کوه . || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ).
-
سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناص...
-
سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه . دارای 872 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
صدف آتشین
لغتنامه دهخدا
صدف آتشین . [ ص َ دَ ف ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از آفتاب عالمتاب . (برهان ). || کنایه از روز. (انجمن آرای ناصری ).
-
صدف روز
لغتنامه دهخدا
صدف روز. [ ص َ دَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی صدف آتشین است که کنایه از خورشید انور باشد. (برهان ) : خال چو عودش که جگرسوز بودغالیه سای صدف روز بود. نظامی .رجوع به صدف آتشین شود.
-
صدف زانو
لغتنامه دهخدا
صدف زانو. [ ص َ دَ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ زانو : بسکه غواصی دریای تفکر کردم سر نهان شد چو گهر در صدف زانوها.ناصرعلی (از آنندراج ).
-
صدف فلک
لغتنامه دهخدا
صدف فلک . [ ص َ دَ ف ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از فلک الافلاک است که فلک اعظم باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). || آفتاب . || ماه . || (اِخ ) شکلی را گویند در جانب شمال از پنج ستاره ٔ بنات النعش و سه ستاره ٔ دیگر که بصورت صدفی بنما...
-
صدف مروارید
لغتنامه دهخدا
صدف مروارید. [ ص َ دَف ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صدف شود.